انگلیسی به ایرانی گفت: چرا خانمهای ایرانی نمیتوانند با مردها دست بدهند؟
ایرانی گفت: آیا ملکهی انگلستان میتواند؟
انگلیسی گفت: او ملکه است نه یک فرد معمولی!
ایرانی گفت: خانمهای ایرانی همه ملکهاند [
لینک]
+نوشته شده در دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
برو کار میکن مگو چیست کار/ که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت/ به فرزندگان چون همی خواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست/ که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست/ پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مهر مه کشتگه برکنید/ همه جای آن زیر و بالا کنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ/ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ
پدر مرد و پوران به امید گنج/ به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود/ هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن سال از آن خوب شخم/ ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان/ چنان چون پدر گفت، شد گنجشان
[
ملک الشعرای بهار]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی
محمدعلی همایون کاتوزیان در وبلاگ خود نوشته است: نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ تشکیل شد و سران آن مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و سید محمود (بعدا آیت الله) طالقانی بودند. [
اینجا]
مدارای آیت الله طالقانی با منافقین
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی
امام گفتند: در جوانی سیگار میکشیدم. یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. وقتی برگشتم، نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته بودم، احساس شرمندگی کردم و با خود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.
اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، صفحه۲۵۸ برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۷:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
ابراهیم یزدی که در مهرماه سال ۷۹ دستگیر شده بود، در آخر اسفندماه طی بیانهای نوشت:
باسمه تعالی، بدین وسیله استعفای خود را از پست دبیرکلی نهضت آزادی اعلام میدارم.
در مصاحبهای هم که فروردین ماه ۹۰ با خبرگزاری ایرنا داشت گفت:
پزشکان توصیه کردهاند دور از استرس باشم. [
اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی
نخستین مولود انصاری پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه است. از اصحاب پیامبر اکرم بود. اولین کسی بود که با ابوبکر بیعت کرد. وقتی عثمان به قتل رسید علَم خونخواهی او را برافراشت و به نزد معاویه رفت. همراه معاویه در صفین شرکت کرد. در سال ۵۳ق قضاوت دمشق را عهدهدار بود. مدت نه ماه کارگزار معاویه در کوفه بود. در زمان خلافت یزید نیز در سمَت خود ابقا شد و تا اواخر سال ۶۰ق ادامه یافت. هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه، والی این شهر بود و در پی درخواست امویان عزل شد. پس از حادثه عاشورا در سال ۶۱ق به دستور یزید مسئولیت بازگرداندن اهل بیت امام حسین (علیهمالسّلام) به مدینه را بر عهده گرفت. از آن پس نیز مدتی فرماندار شهر حمص، از شهرهای شام بود. به دلیل طرفداری از ابن زبیر مورد خشم مردم قرار گرفت. از حمص فرار کرد، ولی به دست مردم دستگیر شد و به قتل رسید. پس از آنکه سر از بدنش جدا کردند آن را در دامن همسر کلبیهاش قرار دادند. [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی
<بیشتر ستارهشناسان باور دارند که جهان حدود ۱۴میلیارد سال قبل، از یک انفجار بزرگ یا بیگ بنگ شروع شد. پیش از آن همهی جهان داخل ذرهای قرار داشت که هزاران برابر کوچکتر از نوک یک سوزن بود. این ذره، داغتر و متراکمتر از هر چیزی بود که بتوانید تصور کنید. ناگهان انفجاری رخ داد و جهان متولد شد. زمان، فضا و ماده هم با بیگ بنگ شروع شدند. در کسری از ثانیه، جهان چنان رشد کرد که از ذرهای کوچکتر از یک اتم، به چیزی بزرگتر از کهکشان تبدیل شد
.
+نوشته شده در جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان زلف ميفشان كه فقيه
بخورد روزهی خود را به گمانی كه شب است
[
شاطرعباس صبوحی قمی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۷:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادرش را از دست مىدهد. کاووس شاه همسر ديگری به نام سودابه برمىگزيند. سودابه عاشق سياوش مىشود و به بهانهای او را به كاخ میكشاند و به او اظهار علاقه میکند. سياوش عصبانی میشود و میخواهد که از کاخ خارج شود. سودابه كه از افشای واقعه بيم داشت داد و فرياد میكند و درست مانند افسانهی يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را متوجهی سياوش میكند. در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح میخواهد. سياوش به پدر میگوید كه پاكدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهروی آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم از آتش عبور خواهم كرد. آنگاه به همراه اسب سياهش از آتش عبور میکند و تندرست بيرون میآید. برای اين عبور از آتش که در سهشنبهی آخر سال روى داده بود، از چهارشنبه تا جمعه با اعلام جشن ملى، سورچرانی برقرار شد. از آن پس ايرانيان سهشنبه شب را به ياد سياوش با پريدن از روى آتش جشن مىگيرند.
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی
۱- فارسی باشد.
۲- با حرف سین آغاز شود.
۳- ریشه گیاهی باشد.
۴- خوردنی باشد.
۵- از واژه های ترکیبی، مثل سبزی پلو نباشد.
یعنی سیب، سیر، سماق، سرکه، سمنو، سبزی و سنجد.
بنابراین در بیست میلیون واژهی فارسی، نمیتوان هشتمی را برای هفت سین پیدا کرد.
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
افسانهای است که میگویند: در ميان دريا يك ماهی شناور است كه گاوی را بر پشت دارد و زمين بر شاخ گاو قرار دارد. هنگام سالگشت، گاو زمين را از يك شاخ به شاخ ديگر میاندازد و همين باعث لرزش زمين میشود و در پی آن تخم مرغی كه مردم بر سر سفرهی هفت سین روی آينه گذاشتهاند به نشانهی تحویل سال میچرخد. [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی
ایجاد ترافیک، راهکاری برای کاهش تصادفات [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
امام صادق(ع) از کسی پرسید: چرا تجارت را رها کردی؟ عرض کرد: چون تا آخر عمر تأمینم. حضرت فرمود: ترک تجارت باعث نقصان عقل است.
اصول کافی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۷:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
گودیوا از همسرش خواست تا از مردم مالیات سنگین نگیرد. این مرد انگلیسی
پذیرفت به شرط اینکه گودیوا دور شهر را برهنه بگردد. گودیوا سوار بر اسب
دور شهر گردید و آن روز مردم به احترامش از خانه بیرون نیامدند
.
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
مراقب افكارتان باشيد كه گفتارتان میشود
مراقب گفتارتان باشيد كه رفتارتان میشود
مراقب رفتارتان باشيد كه عادتتان میشود
مراقب عادتتان باشيد که شخصيتتان میشود
مراقب شخصيتتان باشيد كه سرنوشتتان میشود
من: در اخلاق مکرر فرمودند: رفتارتان ملکه و ملکاتتان حقیقت میشود.
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (۷۶) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (۷۷) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَا أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ (۷۸) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۷۹)
صورتگر نقّاشم
+نوشته شده در شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار
گفت: ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس؛ اگر رفتی بردی وگر خفتی مُردی! [
اینجا]
خیمه بگذار و برو بادیه طوفانجوش است
+نوشته شده در جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۶:۷ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی
نیمهشب شرعی، زمان پایان وقت نماز عشاء و ابتدای وقت نماز شب است.
به نظر بیشتر مراجع تقلید شیعه، از جمله سید ابوالقاسم خویی، سید علی سیستانی و لطف الله صافی گلپایگانی، اگر فاصله بین غروب آفتاب و اذان صبح، دونیم شود، وسط آن نیمهشب شرعی است. با این حال، امام خمینی، نیمهشب شرعی را نقطه وسط فاصله غروب آفتاب تا طلوع آفتاب دانسته است.
نیمهشب شرعی پایان وقت نماز عشاء است، همچنین در احکام بیتوته در منا نیز کاربرد دارد. بر این اساس، بیشتر مراجع تقلید شیعه، از جمله سید ابوالقاسم خویی، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی و سید علی خامنهای، زمان بیتوته در منا را از سر شب تا بعد از نیمهشب، و یا از قبل از نیمهشب تا طلوع فجر دانستهاند
.
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی
كسی به امام باقر(ع) گفت: یا سیدی چند گریی؟ فرمود: یعقوب علیهالسلام را یك یوسف گم شد چنان بگریست كه چشمهایش سفید شد. من ده نفر از کسان خود را در كربلا گم كردهام؛ چند باید بگریم؟
تذکرةالأولیاء، عطار نیشابوری، صفحه ۴۲۳، برداشت آزاد
من: در تذکرة الأولیاء مدرسه فقاهت ذکری از امام باقر(ع) نیست. [
اینجا]
گریههای ملاعباس تربتیمیرزا جواد آقای تبریزی با ملا حسینقلی همدانی
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۵:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی
اصفهان قحطی آمده بود. نانواها پیش مرد ثروتمندی رفتند و گفتند: گندم داری؟ گفت یک من چند میخرید؟ گفتند مثلاً یک تومان؛ گفت برو بالا! گفتند ۱۲ ریال، گفت برو بالا! گفتند ۱۵ ریال؛ گفت برو بالا! هر چه نانواها گفتند، این مرد گفت برو بالا! آخرش هم گندم نداد. قحطی تمام شد. پای این مرد درد گرفت. پزشک معاینه کرد و گفت این پا را باید برید. مرد وحشت زده دستش را روی انگشت پایش گذاشت و گفت از اینجا؟ پزشک گفت برو بالا! دستش را روی مچ پایش گذاشت و گفت از این جا؟ گفت بروبالا! دستش را روی ساق پایش گذاشت و گفت از اینجا؟ گفت برو بالا! تا اینکه پایش را از بالای زانو بریدند. اما دردش خوب نشد و از دنیا رفت.
عوامل کنترل کننده غرایز انسان، آیت الله مظاهری، صفحه ۹۲، برداشت آزاد
کنش و واکنش
+نوشته شده در چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی
از مرحوم علامه طباطبایی نقل شده است: نجف که بودم روزی در حین مطالعه حواسم پرت شد. ناگهان دیدم در میزنند. باز کردم مردی بود بلندقد با لباسی که شباهت به لباس زمان ما نداشت. گفت: من "شاه حسين ولی" پروردگار متعال میفرمايد در اين مدت ۱۸ سال، کِی گرسنهات گذاشتم که حالا مطالعهات را رها کردی و به فکر روزیات افتادهای؟ خداحافظی کرد و رفت. تا اینکه مرحوم والدم از تبريز نوشتند تابستان به ايران بروم. در تبريز مثل زمانی که نجف بودم، بينالطلوعين قدم میزدم. روزی از قبرستان کهنهی تبريز میگذشتم قبری دیدم که متعلق به یکی از بزرگان است، سنگ قبر را خواندم ديدم قبر مردی است دانشمند به نام "شاه حسين ولی" که حدود ۳۰۰ سال پيش از دنيا رفته است. فهمیدم این همان شاهحسین ولیایی است که برایم پیغام آورده بود. اما نمیدانستم مبدأ تاریخ ۱۸ سال چیست؟ که گفته بود از ۱۸ سال پیش گرسنهات نگذاشتهاند. حساب کردم ديدم ۱۸ سال است که معمم شدهام.
موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان ۱، صفحه ۵۴۸، برداشت آزاد [
اینجا]
اشتباه در داستان شاه حسین ولیاعتراض سردار فاخر به محمدعلی وحیدی
+نوشته شده در سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۸:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی