شب اول: جناب مسلم بن عقیل
شب دوم: ورود به کربلا
شب سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام
شب چهارم: فرزندان حضرت زینب، جناب حر، فرزندان مسلم
شب پنجم: عبدالله بن حسن، جناب زهیر، جناب حبیب بن مظاهر
شب ششم: قاسم بن الحسن (ع)
شب هفتم: حضرت علی اصغر (ع)
شب هشتم: حضرت علی اکبر (ع)
شب نهم: حضرت عباس (ع)
شب دهم: حضرت امام حسین(ع)
شب یازدهم: شام غریبان
شب دوازدهم: حضرت امام سجاد (ع)
نام روزهای محرم
+نوشته شده در پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۸:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
ابن ملجم یکی از آن نه نفری است که میروند در مکه و آن پیمان معروف را میبندند و میگویند همه فتنهها در دنیای اسلام معلول سه نفر است. علی، معاویه و عمر عاص. ابن ملجم نامزد میشود علی(ع) را بکشد. ابن ابی الحدید می گوید: نادانی را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند تا ثوابش بیشتر باشد. ابن ملجم آمد به کوفه و مدتها در کوفه منتظر شب موعود بود. در این بین شیفتۀ «قُطام» میشود، میخواهد قتل علی را فراموش کند. وقتی با او مسأله ازدواج را در میان می گذارد، قطام میگوید: مهر من کشتن علی بن ابی طالب است. ابن ملجم تکان خورد، گفت ما میخواهیم ازدواج کنیم که خوش زندگی کنیم، کشتن علی مجالی برای ازدواج و زندگی ما نمیگذارد. گفت: اگر می خواهی به من برسی باید علی را بکشی! زنده ماندی میرسی، نماندی، هیچ!
مقتل مطهر، صفحه ۵۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
کاسهای شیر برایش آوردند، مقداری نوشید و بقیه را به قاتل داد تا گرسنه نماند.
در مروّت خود که داند کیستی؟
مقتل مطهر، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳ ق.ظ توسط اشرفی
ماه رمضان سال ۴۱ هجری است. این ماه هر شب خانهی یکی از فرزندانش افطار میکرد و از همیشه کمتر غذا میخورد. یک شب مهمان امام حسن، یک شب مهمان امام حسین، یک شب مهمان دخترش زینب، امشب هم مهمان دخترش امکلثوم بود. دیگران که به بستر رفتند، علی به مصلای خود رفت و مشغول عبادت شد. هنوز صبح نشده بود که امام حسن خدمت پدر آمد. امام فرمود: پسرم! امشب در عالم رؤیا پیغمبر را دیدم. عرض کردم: یا رسول الله ماذا لَقِیتُ مِن اُمَّتِکَ مِنَ الاَوَدِ وَ اللَّدَدِ! چه رنجی کشیدم از این امت! فرمود: علی جان نفرین کن. من هم نفرین کردم: اَبدَلَنِی الله بِهِم خَیراً مِنهُم وَ اَبدَلَهُم بی شرّاً لَهُم مِنّی خدایا مرا از اینها بگیر و کسی را بر اینها مسلط کن که شایستهی او هستند. علی(ع) بیرون آمد تا به مسجد برود. مرغابیها صدا و ناله کردند. فرمود: دَعَوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوائِحُ تَتبَعُها نَوائِحُ آنها را به حال خود بگذارید. این صدای صیحهای است که بعد از این صدای نوحهگری مردم همینجا بلند میشود. آمدند جلوی امیرالمؤمنین را گرفتند، گفتند: پدرجان! نرو. فرمود باید بروم. گفتند اجازه بدهید کسی شما را همراهی کند فرمود: نمی خواهم. نزدیک طلوع صبح بود که بالای مأذن رفت، اذان گفت و با سپیدهدم خداحافظی کرد. گفت: ای صبح! ای سپیدهدم! ای فجر! از روزی که چشم علی به دنیا باز شد، آیا صبحی بوده است که تو طلوع کرده باشی و علی خوابیده باشد؟ یعنی دیگر بعد از این علی برای همیشه میخوابد. اهلبیتِ امام همه بیدارند و نگران، که امشب چه می شود؟ ناگهان فریادی شنیدند که گفت: تَهَدَّمتُ وَاللهِ اَرکانُ الهُدی، وَ انطَسَمَت اَعلامُ التُّقی، وَ انفَصَمَت العُروَةُ الوُثقی، قُتِلَ ابنُ عَمِّ المُصطَفی، قُتِلَ الوَصیُّ المُجتَبی، قُتِلَ علیٌّ المُرتَضی...
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۲۳، صفحه ۱۲۷، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی