ای عزیز راست میگویم. من هرگز یک قدم جلوتر از خودم را ندیدهام. قلمم را دیدهام، چنانکه گویی بخشی از دست راست من است. خودم را دیدهام که اسیر زندان بزرگ نوشتن بوده است و به تنها پنجرهاش که بسیار بالاست دل خوش کرده است و آن پنجره تویی ای عزیز!
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
عزیز من! گهگاه میاندیشم که چه چیزی ممکن است عشق را به کینه، دوست داشتن را به بیزاری، و محبّت را به نفرت تبدیل کند؟ اعتماد به نفسی به وسعت تمامی آسمان داشته باش که ارادت من به تو ارادتی مصرفی نیست. در جهان قدرتی وجود ندارد که بتواند عشق مرا به کینه تبدیل کند و این نشان میدهد که جهان با همۀ عظمتش در برابر عشق چهقدر حقیر و ناتوان است! من نیز چون تو در باب انهدام عشق داستانهای بسیار خوانده و شنیدهام امّا علّت همۀ این ویرانیهای تأسّفبار صرفاً سست بودن اساس بنا و حقیقی نبودن آن است.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
بانوی بزرگوار من! چرا قضاوتهای دیگران تو را آنقدر مضطرب میکند؟ این دیگران چه کسانی هستند؟ تو از دشنام کسانی میترسی که نان از قِبل تهدید و باجخواهی و هرزهدهانی خویش میخورند. دلت میخواهد که حتّی مخالفان راه و نگاه و اندیشه و آرمانِ ما نیز، ما را خالصانه بستایند. این ممکن نیست، نیست، نیست، عزیز من! هر کس که کاری میکند، در معرض خشم کسانی است که کاری نمیکنند. هر کس که چیزی را میسازد حتّی لانهی فرو ریختهی یک جفت قمری را، و هر کس که چیزی را تغییر میدهد فقط به قدر جابجا کردن یک گلدان، باید در انتظار سنگباران همهی کسانی باشد که عاشق توقّفاند و ایستایی و سکون!
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
بانوی من! دیروز که دیدم رنجیده و بر افروخته با دوستی سخن میگویی امّا رنجیدگی را به بیان خود منتقل نمیکنی و نمیکوشی که به دلیل به خشم آمدنت او را به خشم بیاوری احساس کردم که چه تفاوت عظیمی میان شیوههای ما در ارسال پیامهای روزمرّه وجود دارد. در روزگار ما که بسیاری از مردان صاحب سواد و اکثر زنان به هنگام بحث گرفتار عدم تعادل میشوند، فریاد میکشند، دشنام میدهند، متل میگویند، تهمت میزنند و جملگی ارزشهای اخلاقی و انسانی و حتّی علل یک گفتوگو را زیر پاهای خود له میکنند و هدفی برایشان نمیماند جز مغلوب کردن و خرد کردن بیرحمانه و لحظهای حریف!
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
وقتی حریمی ساختیم، شکستن این حریم بسیار دشوارتر از پاس داشتن آن است. ویران کردن یک دیوار سنگیِ استوار، مسلّماً مشکلتر از باقی گذاشتن آن است. خشم آری، امّا آیا تو میپذیری که من به هنگام خشم ناگهان به یکی از زبانهایی که نمیدانم سخن بگوم؟ قهر زبان استیصال است. قهر دو قفله کردن دری است که به اجبار زمانی بعد باید گشوده شود و هر چه تعداد قفلها بیشتر باشد. در، ناگزیر با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
امروز که روز تولّد توست و حق است خانه را به مبارکی چنین روزی گلباران کنم، اگر تنها غنچهی فروبستهی گل سرخ به همراه این نامه کردهام دلیلش این است که گمان میکنم عصر، بچّهها و شاید برخی از دوستان و خویشان با گلهایشان از راه برسند و این، البته شرط ادب و مهمان نوازی نیست که ما پیشاپیش همهی گلدانها را اشغال کرده باشیم. گلدان، خانۀ محبّت دوستان ماست.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
عزیز من! دیروز باز نزدیک غروب دیدمت که غمزده بودی، من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمیکنم، چرا که میدانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمیکند. امّا میدان دادن به آن را هرگز نمیپذیرم. هر قدر به غم میدان بدهی، میدان میطلبد. هر قدر در برابرش کوتاه بیایی قد میکشد. غم عقب نمینشیند مگر آن که به عقب برانیاش و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده میشود، و بیاعتبار و ناانسان. من مثل تو میدانم که در جهانی اینگونه دردمند، بیدردی آنکس که میتواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد. یک بیدردی ددمنشانه است و بی غیرتیست و بی آبرویی و اسباب سرافکندگی انسان. آنگونه شاد بودن هرگز به معنای خوشبخت بودن نیست، بل فقط به معنای نداشتن قدرت تفکّر است و احساس و ادراک. و با این همه گفتم که برای شفا دادن جهانی این چنین دردمند طبیب حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید. چشم بیماران به نگاه مادران و طبیبان است. اگر در اعماق آن حتّی لبخندی محو ببیند نیروی بالندگیشان چندین برابر میشود.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
همقدم همیشگی من! مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد که دانسته تو را بیازارم. آن چه در چند روز گذشته تو را رنجیده خاطر کرده، مرا بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده است. و مطمئن باش چنان میروم که بدانم چه چیزها این زمان تو را زخم میزند تا از این پس حتّی ندانسته نیز تو را نیازارم.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
بانو! بانوی بخشندهی بینیاز من! این قناعت تو عجب دل مرا میشکند. این چیزی نخواستنت و با هر چه که هست ساختنت. و به آن سوی پرچینها نگاه نکردنت. کاش کاری میفرمودی دشوار ناممکن تا من به خاطر تو سهل ممکنش میکردم. کاش میتوانستم همچون خوبترین دلقکان جهان، تو را سخت طولانی و عمیق بخندانم. کاش میتوانستم همچون مهربانترین مادران، رد اشک را از گونههایت بزدایم. آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجیب میشکند.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
هم هدف بودن ابداً به معنای شبیه بودن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است. اگر چنین حالتی پیش بیاید یا عاشق زاید است یا معشوق. من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید. بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل. عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
آن روز ها که تازه تمرین خطّاطی را شروع کرده بودم، غالبأ به یاد همسرم می افتادم. در آن دیدم که متن تمرین خطّاطی ام را اختصاص دهم به نامۀ کوتاهی به همسرم. تدریجأ تعداد این نامه ها رو به فزونی نهاد تا آن جا که فکر کردم این مجموعه شاید سخنان بسیاری از همسران به همسرانشان باشد. به همین دلیل به فکر باز نویسی و چاپ و انتشار آن ها افتادم.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی