نوشتهای از مصطفی زمانی نجفآبادی است. مصطفی زمانی از دوستان شهید مفتح، شهید بهشتی و شهید حقانی بود. دوستانش در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شدند. مصطفی زمانی سال ۱۳۶۹ به رحمت خدا رفت و در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. عشق و خودکشی یکی از پنجاه اثر آن مرحوم است. من این کتاب را در مسیر جبهه خواندم؛ میان قطار! فکر نمیکردم امروز که دنبالش بگردم، پیدا نکنم. عشق و خودکشی
که تو آدم نشوی جان پسر... دل فرزند از این حرف شکست/ بی خبر روز دگر کرد سفر... رفت از این شهر به شهری که کند/ بهر خود فکر دگر کار دگر عاقبت منصب والایی یافت/ حاکم شهر شد و صاحب زر تا که بیند پدر آن جاه وجلال/ امر فرمود به احضار پدر گفت گفتی که من آدم نشوم/ حالیا حشمت و جاهم بنگر پیر خندید و سری داد تکان/ این سخن گفت و برون شد ز در من نگفتم که تو حاکم نشوی/ گفتم آدم نشوی جان پسر ملّا شدن چه آسان پسرم را پدرم میدانم
مشهد، سال ۱۳۶۵، مدرسه امام حسن عسکری علیه السلام نوزده ساله بودم. خدمت استاد موسوی تربتی رسیدم. عرض کردم: پدرم مرا دوست ندارد. استاد نصیحتم کرد. مقداری پول داد و فرمود: لازم نیست درس بخوانی؛ برو صورت پدرت را ببوس! همان شب از مشهد راه افتادم. صبح خدمت پدر رسیدم و صورت نازنینش را بوسیدم. پدر نمیدانست خداوند مرا در برابر روحی بزرگ نشانده است.
+نوشته شده در سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۵:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی
من اولین نگاهم که به جهان هستی افتاد، در آغوش مادرم بودم؛ اما کمی آنطرفتر مردی صورتحساب بیمارسان بهدست اینطرف و آنطرف میدوید. من اولین بار که یک متر از جهان را پیمودم، دستم میان دستان مادرم بود؛ اما روبهرویم مردی عاشقانه نام مرا میخواند. من اولین بار که با آن مداد سیاه نرم مشق میکردم مادرم انگشتهایم را هدایت میکرد؛ اما آنطرفتر مردی دلش غنج میرفت. من آنوقت که خواستم یاری بگزینم، مادرم نقل میریخت و لاحول ولا میخواند؛ اما مردی در خفا اشک میریخت؛ گویی تکهای از جانش میرفت. من مردی در زندگیام دیدم که قامت خانه و حرمت خانه و شرف خانه به نام نامی او معتبر بود. نام نامیات بلندآوازهتر پدرم [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی
زنان حیواناتی هستند که برای استفادۀ مردان، لباس انسانیت به آنها پوشانده است. ملاصدرا، اسفار اربعه، جلد ۷، صفحه ۱۳۶، برداشت آزد [اینجا] انسان حیوان ناطق است. زن در بیان حجّت هاشمی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
هنگام اعدام پدرش کف نزد. این شایعهای بود که پنجاه سال بعد از اعدام شیخ توسط ساواک منتشر شد. [اینجا] امام خمینی هم نمیگوید فرزند شیخ کف زد. میگوید مردم کف زدند. [اینجا] [اینجا] [اینجا] اولادنا اکبادنا
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
روسو کتابی دارد به نام "اِمیل" که در فن تربیت کودک نوشته است. اِمیل نام کودک فرضی و افسانهای است. روسو در این کتاب او را تحت تربیت خود قرار میدهد. او معتقد است بدبخت ترین کودکان، کسانی هستند که والدینشان، آنها را در ناز و نعمت پرورش میدهند. این گونه کودکان در مقابل سختیها حساس میشوند و در مقابل لذتها بی تفاوت! مرتضی مطهری، عدل الهی، صفحه ۱۶۱، برداشت آزاد [اینجا] بودجه بندی درآمد ماهانه آدم نازک نارنجی انسان نیست
+نوشته شده در دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۷:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
نقش مادر از دوران حمل و بارداری شروع میشود و تا آخر زندگی انسان ادامه دارد. مردی که به دوران جوانی رسیده یا از دوران جوانی هم عبور کرده، باز تحت تأثیر عطوفت و محبت و شیوههای خاص مادرانه است. اگر زنان ما از لحاظ رتبهی معرفتی و بینش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، این نقش با هیچ مؤثر دیگری از مؤثرات فرهنگی و اخلاقی قابل مقایسه نیست. مادری که از لحاظ معرفت سطحاش پایین است؛ البته نمیتواند در دوران بزرگی فرزند اثرگذاری کند؛ این گناهِ کم بودن معلومات یک انسان است؛ نقصِ تأثیر مادری نیست. [اینجا] ولدتها الفحوله... لتلد لی ولدأ شجاعا
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱ ق.ظ توسط اشرفی
خانوادهها باید به فرزندان خود بودجه بندی درآمد ماهانه را آموزش دهند. چه مقدار خرج کتاب، فیلم، کمک به محرومان میشود. یک حساب و کتابی باید باشد تا فرزند شما بداند اینطور نیست که هر وقت چیزی زیاد آمد باید ببخشید. وقتی آمد یک چیزی از شما خواست شما باید بگویید این ماه نمیتوانم بگیرم. باید بگویید این مقداری که باقی مانده سهمیۀ فرهنگی خانواده است یا سهمیۀ دیگران است که باید از مخارج ما خارج شود. سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۱، برداشت آزاد تربیت کودک فرضی روسو
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی
وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً (اسراء ۲۴) كلمه خفض جناح، كنايه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانى و عملى است. اگر ذل به معناى خوارى باشد، اين معنا از همان صحنهاى گرفته شده كه جوجه بال و پر خود را باز مىكند تا مهر و محبت مادر را تحريك نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد، و به همين جهت كلمه جناح را مقيد به ذلت كرده و فرمود: جَناحَ اَلذُّلِّ یعنی انسان بايد در معاشرت و گفتگوى با پدر و مادر طورى روبرو شود كه پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس كنند و بفهمند كه او خود را در برابر ايشان خوار مىدارد و نسبت به ايشان مهر و رحمت دارد. اگر ذل به معناى مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار ماخوذ شده كه از در مهر و محبت بال خود را براى جوجههاى خود باز مىكنند و آنها را زير پر خود جمع میکنند تا از سرما و شكار شدن حفظ كنند. آنگاه دوران کودکی و ناتوانى فرزند را به يادش مىآورد تا از خدا بخواهد به آنها را رحم كند، همانطور که آنها رحم نموده و در كوچکی تربيت كردند. ترجمه تفسیر المیزان، جلد ۱۳، صفحه ۱۱۰، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
در تربیت فرزند باید از اشعار سخیف که بر ذکر غزل و عشق و شرب خمر مشتمل بوَد، مانند اشعار امرؤالقیس و ابونواس احتراز نمایند. و به جماعتى که حفظ آن را از ظرافت پندارند و گويند رقت طبع بدان اكتساب بايد كرد التفات ننمايند. چه امثال اين اشعار مفسد اجداث بود. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، صفحه ۱۸۳، برداشت آزاد [اینجا] امروز روز خمر است و فردا روز امر شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی
اشاره کن به من ای نوح آسمانی من ببین چهها کند این شور جانفشانی من ببین چگونه دهم سر، پسر که چیزی نیست به راه دوست تمام جهان پشیزی نیست محمدعلی آهنگران در مدح پدر
+نوشته شده در سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
شهید آیت الله حسین غفاری، پس از ۱۳ سال تلاش، مجاهدات، استقامت صبر و پایداری زندان و شكنجه، غروب ششم دی ماه سال ۱۳۵۳ در محبس تنگ و تاریك و ظلمانی ستمشاهی با دست و پای شكسته و دندانهای خرد شده و محاسن خونین به دیار ابدیت شتافت. [اینجا] فرزندش هادی غفاری میگوید: در آخرین ملاقاتی که با پدر داشتیم، فرمودند: پسرم! مرا خیلی زدند؛ تمام بدنم خرد است. [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
منظرۀ عجیبی است. جوجه به عادت همیشگی به دنبال مرغ مادر میدود اما این مرغ امروز دیوانه شده است. منقار تیزش را بیرحمانه به پشت گردن و پهلوهای لطیف جوجه میزند و با کندن دستهای از پر و پوست و گوشت، جوجه را مجروح و خونآلود میکند. او با هر منقاری که بر پشت و پهلوی جوجهاش میزند، پارهای از قلب خویش را به منقار میکَند. آری؛ این عشق است که در اوج اخلاصش به ایثار رسیده و در اوج ایثارش به قساوت! هبوط در کویر، عشق فرزند، دکتر شریعتی، صفحه ۴۵۲ فیزیکی، برداشت آزاد [اینجا] دوست داشتن فرزند پدری با پسرش گفت به خشم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۵:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
چون کودک ادامۀ وجود آدمی است. در آینۀ سیمای اوست که خویشتن خویش را میبینیم. به تعبیر موریس در بارهی وُلتِر، منِ دیگرم است. فرزند من، یعنی منِ دیگرِ من! یعنی منِ دومام! هبوط در کویر، عشق فرزند، دکتر شریعتی، صفحه ۴۴۴ فیزیکی، برداشت آزاد موریس در آن دوره مشتاق ولتر بود. صفحه ۳۷۳ فیزیکی دوست داشتن فرزند فیلسوف ثروتمند
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی
متوکل مرد خبیث و ناپاکی بود. فرزندش منتصر شنید که حضرت فاطمه(س) را دشنام میدهد. از بزرگی پرسید: مجازاتش چیست؟ پاسخ داد: قتلش واجب است ولی هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه میشود. منتصر گفت: باکی ندارم. پدرش را کشت و هفت ماه بعد کشته شد. عدل الهی، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰۴، برداشت آزاد [اینجا] زیارت سرمغنیۀ متوکل دفاع ابن سکیت از خاندان علی(ع)
+نوشته شده در دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی
پيامبر اكرم فرمودند: نظرتان درباره كسى كه به پدر و مادر خود فحش مىدهد چيست؟ عرض كردند: يا رسول اللّه مگر كسى پدر و مادر خود را فحش مىدهد؟ فرمود: آرى! پدر و مادر ديگران را فحش مىدهد، در مقابل دیگران پدر و مادر او را فحش مىدهند. گفت موسی من ندارم آن دهان
+نوشته شده در جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۹۶ ساعت ۳:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی
اخزم طایی جد حاتم طایی بود که پدرش ابو اخزم را آزار میداد. بعد از مرگ اخزم، فرزندان اخزم با پدربزرگشان ابواخزم گلاویز شدند و او را مجروح کردند. ابو اخزم گفت نوههایم این خوی را از پسرم اخزم گرفتهاند. انّ بُنیّ ضرّجونی بالدّم/ شِنْشِنَةٌ أَعْرِفُهَا مِنْ أَخْزَمٍ ولدتها الفحوله... لتلد لی ولدأ شجاعا
+نوشته شده در جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۶:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
تمام قوايی كه در وجود انسان است حكمت و مصلحتی دارند، ما بايد اين غرائز را در حد احتياج طبيعی اشباع كنيم. مقداری انرژی در وجود كودك ذخيره است كه فقط بهوسيله بازی دفع میشود، حالا انسان نمیگذارد بچه پنج ـ شش ساله برود با بچهها بازی كند، هر مجلسی كه خودش میرود بچه را هم میبرد برای اينكه تربيت شود. جلوی خنده او را میگيرد، جلوی خوراك او را میگيرد. بچه بزرگ میشود در حالی كه احتياجات طبيعی وجودش بر آورده نشده است، تا در سنين بيست و چند سالگی اين قوای ذخيره شده، اين شهوتها و تمايلات اشباع نشده يكمرتبه زنجير پاره میكند. چرا ؟ برای اينكه شما به بهانه مقامات عاليه روح، ساير غرائز او را سركوب كردهايد. توبه عکس این حالت است. گفتارهای معنوی، مرتضی مطهری، صفحه ۱۱۱، برداشت آزاد ایدهآلیسم بیشتر از رئالیسم قربانی میشود
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۳:۳ ب.ظ توسط اشرفی
سعد بن مُعاذ از اصحاب پیامبر اسلام بود. زمانی که سعد بن معاذ وفات کرد، پیامبر(ص) به دنبال جنازه او بدون کفش و ردا حرکت کرد و زیر تابوت را گرفت و بر سعد بن معاذ نماز خواند. بعد از دفن سعد، وقتی پیامبر(ص) و اصحابش از قبر سعد دور میشدند، مادر سعد گفت: ای سعد، بهشت گوارایت! پیامبر(ص) فرمود: ای مادر سعد، سعد در آخرت با مشکل برخورد خواهد کرد، زیرا که اخلاقش با خانوادهاش چنانکه باید نبود. قبرش در قبرستان بقیع کنار قبر فاطمه بنت اسد قرار دارد. [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی