باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم/در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم/چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم آنجا روم آنجا روم بالا بُدم بالا روم/بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم/دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم [غفلت دادا] ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین/آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم [مولوی، مختاباد] معراج عبدالقدوس گانگهی ما ز بالاییم و بالا میرویم به معراج برآیید چو از آل رسولید
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۳:۴ ق.ظ توسط اشرفی
آتش حادثه در خرمن شدّاد زنیم چند از این بیگانه فتنه در کاشانه/از نهانخانه چو گل خیمه به میعاد زنیم خیره در خاک تو تا چند ستیزد دشمن/چند در خانۀ تو خون تو ریزد دشمن این ستم بر ما چند هله ماتم تا چند/مرگ ما باد اگر زنده گریزد دشمن عشوۀ خصم مخر عذر میاور برخیز/ای فرورفته به خود نوبت دیگر برخیز دیدهها پرخون است دشتها گلگون است/وارث خون خداییم برادر برخیز [اینجا] هر سه ستون را رجم کنید
+نوشته شده در شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی وای از دنیا که یار از یار میترسد/غنچههای تشنه از گلزار میترسد عاشق از آوازۀ دیدار میترسد/پنجۀ خُنیاگران از تار میترسد شهسوار از جادۀ هموار میترسد/این طبیب از دیدن بیمار میترسد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی
تصوّف، در آغاز تصوف زاهدانه بود. یعنی با حزن و غم بیشتر الفت داشت تا طرب و شادی و فرح! از ابوسعید ابوالخیر قرن چهارم یا پنجم به بعد شعر و موسیقی و رقص و سَماع وارد تصوف خانقاهی شد. بعد از بوسعید به غزالی میرسیم که تصوف او خائفانه و زاهدانه و فقیهانه بود اما موسیقی را جایز میشمارد. او در کتاب احیاء العلوم که در واقع چهل کتاب است، یک کتاب دارد تحت عنوان فیالسّماع والوجد؛ در آن کتاب فتوا میدهد که موسیقی بر اثر حالی که در افراد پدید میآورد حکمش عوض میشود. ابوسلیمان دارانی میگوید: السَّماع لا یَجعل فیالقلب، ما لیس فیه؛ بل یُحرِّک ما فی الضمیر سماع و رقص و موسیقی به دل چیزی نمیافزاید بلکه هر چه را که در دل است میجنباند و میشوراند. غزالی این سخن را قبول میکند و فتوای فقیهانۀ خود را بر این میگذارد که موسیقی مطلقا حرام نیست بلکه برای کسی که اهواء فاسده داشته باشد حرام است. اما برای عارفانی که دل در هوای عشق حق دارند مستحب بلکه واجب است. اتفاقا فیض کاشانی که احیاء العلوم را با عنوان اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْإحْیاء تصحیح کرد، این فتوای غزالی را قبول دارد. حتی در احوال او نوشتهاند ایشان باغی داشت سحرها که بر میخاست تا نماز بخواند کنیزکی برایش موسیقی مینواخت و او هم همراه با موسیقی نماز شب میخواند! مولوی در قرن هفتم و احمد غزالی (برادر محمّد غزالی) در قرن هشتم، آشکارا به موسیقی روی آوردند. سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۴۰، برداشت آزاد موسیقی سلب اراده میکند حذف سما و وجد از کتاب احیاءالعلوم حکم موسیقی در تلویزیون موسیقی در دانشگاه موسیقی با سرودههای مولوی حکم موسیقی سنّتی انتخاب کلام در موسیقی لذّت موسیقی و سماع
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
باز آ تا کاروان رفته باز آید/ باز آ تا دلبران ناز ناز آید باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آید/ تا گل افشانان نگار دلنواز آید باز آ تا بر در حافظ سراندازیم/ گل بیافشانیم و می در ساغر اندازیم [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۴:۲ ب.ظ توسط اشرفی