نکات

در آن بحرید کاین عالم کف اوست

زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم/ ز کف بگذر اگر اهل صفایی
غیرت الهی


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۳:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

آن‌ نای‌ را دم‌ می‌دهد مطرب‌ كه‌ هستم

وز شور خود بر دف‌ زند سیلی‌ كه‌ مستم [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

موسیقی سلب اراده می‌کند

اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى، انسان صورى بی‌مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است. و جرأت بر معاصى كم‌كم انسان را بى‌عزم مى‌كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى‌ربايد. استاد معظّم ما، دام ظلّه، مى‌فرمودند: گوش كردن به تغنّيات، بيشتر از هر چیزی، سلب اراده می‌کند و عزم را از انسان مى‌گیرد.
امام خمینی، شرح چهل حدیث، صفحه ۸، برداشت آزاد [اینجا]
سماع کاذب
موسیقی در دانشگاه
حکم موسیقی سنّتی
لذّت موسیقی و سماع
انتخاب کلام در موسیقی
حکم موسیقی در تلویزیون
موسیقی در تصوف و عرفان
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام
موسیقی با سروده‌های مولوی
حذف سماع و وجد از کتاب احیاءالعلوم
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

تمام خوبرویان جمع گردند

+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بت من کعبه من قبله من

تویی هر سو نظر سوی ته دیرم [اینجا]
هر جا که سفر کردم ـ صادق سرمد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی  

گمگشتۀ دیار محبت کجا رود؟

گمگشتۀ دیار محبت کجا رود؟/نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد/ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
[محمد اصفهانی]
+نوشته شده در جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴ ق.ظ توسط اشرفی  

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم/در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم/چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بُدم بالا روم/بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم/دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم [غفلت دادا]
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین/آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم [مولوی، مختاباد]
معراج عبدالقدوس گانگهی
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
به معراج برآیید چو از آل رسولید
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۳:۴ ق.ظ توسط اشرفی  

هله ‌ای صف‌ شکنان بر صف بیداد زنیم

آتش حادثه در خرمن شدّاد زنیم
چند از این بیگانه فتنه در کاشانه/از نهانخانه چو گل خیمه به میعاد زنیم
خیره در خاک تو تا چند ستیزد دشمن/چند در خانۀ تو خون تو ریزد دشمن
این ستم بر ما چند هله ماتم تا چند/مرگ ما باد اگر زنده گریزد دشمن
عشوۀ خصم مخر عذر میاور برخیز/ای فرورفته به خود نوبت دیگر برخیز
دیده‌ها پرخون است دشت‌ها گلگون است/وارث خون خداییم برادر برخیز [اینجا]
هر سه ستون را رجم کنید
+نوشته شده در شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

ای شده غره در جهان

ای شده غَرّه در جهان دور مشو دور مشو/یار و نگار در برت دور مشو دور مشو
خلق منم خانه منم دام منم دانه منم/عاقل و دیوانه منم دور مشو دور مشو [اینجا]
غرّه مشو
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟
همچو کنعان پا ز کشتی وا مکش
+نوشته شده در سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

وای از دنیا که یار از یار می‌ترسد

شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی
جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی
وای از دنیا که یار از یار می‌ترسد/غنچه‌های تشنه از گلزار می‌ترسد
عاشق از آوازۀ دیدار می‌ترسد/پنجۀ خُنیاگران از تار می‌ترسد
شهسوار از جادۀ هموار می‌ترسد/این طبیب از دیدن بیمار می‌ترسد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

خود معرفت موقوف پیمانه است گویی

وین خاکدان بیغوله میخانه است گویی [اینجا]
برد عارفان
چرا موش از شیر نمی‌ترسد؟
+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

ای کاش ما را رخصت زیر و بمی بود

چون‌ نی‌ به‌ شرح‌ عشقبازیمان‌ دمی‌ بود [اینجا]
ربّ ارجعون
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۶:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

موسیقی در تصوف و عرفان

تصوّف، در آغاز تصوف زاهدانه بود. یعنی با حزن و غم بیشتر الفت داشت تا طرب و شادی و فرح!
از ابوسعید ابوالخیر قرن چهارم یا پنجم به بعد شعر و موسیقی و رقص و سَماع وارد تصوف خانقاهی شد.
بعد از بوسعید به غزالی می‌رسیم که تصوف او خائفانه و زاهدانه و فقیهانه بود اما موسیقی را جایز می‌شمارد. او در کتاب احیاء العلوم که در واقع چهل کتاب است، یک کتاب دارد تحت عنوان فی‌السّماع والوجد؛ در آن کتاب فتوا می‌دهد که موسیقی بر اثر حالی که در افراد پدید می‌آورد حکمش عوض می‌شود.
ابوسلیمان دارانی می‌گوید: السَّماع لا یَجعل فی‌القلب، ما لیس فیه؛ بل یُحرِّک ما فی الضمیر
سماع و رقص و موسیقی به دل چیزی نمی‌افزاید بلکه هر چه را که در دل است می‌جنباند و می‌شوراند. غزالی این سخن را قبول می‌کند و فتوای فقیهانۀ خود را بر این می‌گذارد که موسیقی مطلقا حرام نیست بلکه برای کسی که اهواء فاسده داشته باشد حرام است. اما برای عارفانی که دل در هوای عشق حق دارند مستحب بلکه واجب است.
اتفاقا فیض کاشانی که احیاء العلوم را با عنوان اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْإحْیاء تصحیح کرد، این فتوای غزالی را قبول دارد. حتی در احوال او نوشته‌اند ایشان باغی داشت سحرها که بر می‌خاست تا نماز بخواند کنیزکی برایش موسیقی می‌نواخت و او هم همراه با موسیقی نماز شب می‌خواند!
مولوی در قرن هفتم و احمد غزالی (برادر محمّد غزالی) در قرن هشتم، آشکارا به موسیقی روی آوردند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۴۰، برداشت آزاد
موسیقی سلب اراده می‌کند
حذف سما و وجد از کتاب احیاءالعلوم
حکم موسیقی در تلویزیون
موسیقی در دانشگاه
موسیقی با سروده‌های مولوی
حکم موسیقی سنّتی
انتخاب کلام در موسیقی
لذّت موسیقی و سماع
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

باز آ تا کاروان رفته باز آید

باز آ تا کاروان رفته باز آید/ باز آ تا دلبران ناز ناز آید
باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آید/ تا گل افشانان نگار دلنواز آید
باز آ تا بر در حافظ سراندازیم/ گل بیافشانیم و می در ساغر اندازیم [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۴:۲ ب.ظ توسط اشرفی