نکات

اسرار مؤمن عورت مؤمن است

و فی صحيحة ابن سنان عن أبی عبداللّه (ع)، قال: قلت [له]: عورة المؤمن على المؤمن حرام؟ قال: نعم؛ قلت: تعنی سِفلتيه؟ قال: ليس حيث تذهب انّما هو إذاعة سرّه!
مکاسب، شیخ مرتضی انصاری، جلد ۱، صفحه ۳۲۶، برداشت آزاد [اینجا]
مگر طلبکار بودی؟
گناه مطالبه
+نوشته شده در دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی  

بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای

بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای/سر همانجا نه که باده خورده‌ای
چونک از میخانه مستی ضال شد/تَسخَر و بازیچهٔ اطفال شد [3426]
مستزاد عوام
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
عامی کیست؟
نصیحت آیت الله مکارم به سروش
+نوشته شده در جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی  

اشعار مولوی در آتش تنور

در حکایاتی که از مولوی رسیده است که حسام الدین می‌گوید روزی مولوی منزل من آمد و گفت تنور را روشن کن، روشن کردم؛ گفت کاغذ بیاور، کاغذ آوردم؛ مولوی شعر می‌نوشت و در آتش می‌انداخت. می‌گفت از غیب آمدند و به غیب الغیب می‌روند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه اول، دقیقه ۰۱:۱۶:۰۰، برداشت آزاد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
از بین بردن اشعار علامه طباطبایی
کتاب‌های علامه طباطبایی در رودخانه
در سرای بی کسی بی کس درا
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی  

نصیحت آیت الله مکارم به سروش

آقای مکارم به من گفت:
فلانی! انتقادهایی که از ما دارید، بیایید به خودمان بگویید؛ چرا در روزنامه می‌نویسید؟ [اینجا]
نصیحت داروی تلخ است و باید
غیرت الهی
تا نگویی سرّ سلطان را به کس
ابتکار سید رضی در نهج البلاغه
+نوشته شده در پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

پری رو تاب مستوری ندارد

ببندی در ز روزن سر برآرد [جامی]
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۶:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس [حافظ]
هر که را اسرار حق آموختند
+نوشته شده در دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۴:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

راز پنهان تو با خلق گشودن نتوانم

که لبم با لب شیرین تو کرده است قراری [اینجا]
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۳:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم [سعدی]
پری رو تاب مستوری ندارد
زمام سخن مولوی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی  

میان عاشق و معشوق رمزی است

چه داند آنکه اشتر می‌چراند؟
نیست زُر غِبّاً میان عاشقان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

+نوشته شده در شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۹:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی  

غیرت الهی

غیرت به این معناست که انسان چیز با ارزش را از کسی که در خور او نیست دریغ بدارد. غیرت الهی هم به این معناست که خداوند نمی‌گذارد گوهر‌های گران‌قیمت این جهان به دست نااهلان بیفتد. در نتیجه آدمیانی که نمی‌خواهند هزینه‌ بپردازند یک عمر در کثرت زندگی می‌کنند بدون آن که وحدت پنهان در زیر کثرت را ببینند. کثرت مثل کفِ روی آب است که باید از این کف‌ عبور کرد تا به آبِ زیر کف رسید.
کفِ دریاست صورت‌های عالم/ ز کف بگذر اگر اهل صفایی
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه یازدهم، دقیقه ۲۸، برداشت آزاد
و از سر رشک نام او نام رخ قمر برم
راست شبیه به دروغ
ابتکار سید رضی در نهج البلاغه
نصیحت آیت الله مکارم به سروش
تا نگویی سرّ سلطان را به کس
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
مستزاد عوام
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
فرق حسادت و غیرت
شکار شیر و گرگ و روباه
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی  

زمام سخن مولوی

مولوی بارها گفته است که زمام سخن به دست من نیست. گاهی می‌خواهم سخنی را نگویم اما کسی مثل جنین درونم نشسته و فرمان می‌دهد بگویم.
چون که خامش می‌کنم من از رَشَد/ او به صد نوعم به گفتن می‌کشد
گاهی هم می‌خواهم سخنی را بگویم اما همان نیروی درون اجازه‌ی گفتن نمی‌دهد.
تا نگردد رازهای غيب فاش/تا نگردد منهدم عيش و معاش
تا ندرّد پرده‌ی غفلت تمام/ تا نجوشد دیگ حکمت نیم‌خام
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه نهم، دقیقه 32، برداشت آزاد
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تا نگویی سرّ سلطان را به کس

شخصی کودکی را دید که کلوچه می‌خورد. گفت مقداری هم به من بده. کودک گفت نمی‌دهم. مرد اصرار کرد. کودک گفت به شرط این‌که صدای گاو در آوری! مرد به اطراف نگاه کرد و چون کسی را ندید قبول کرد و صدای گاو در آورد. کودک گفت پدر و مادرم گفته‌اند: این کلوچه را به گاو نده که لایق گاو کاه باشد.
تا نگویی سرّ سلطان را به کس/تا نریزی قند را پیش مگس
مناقب‌العارفین، احمد افلاکی، جلد اول، صفحه ۴۴۷ از ۵۷۳، برداشت آزاد [اینجا]
غیرت الهی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۹:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی  

هر که را اسرار حق آموختند

+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

اذیتم نکن حسینعلی

پدرم با چهره‌ای زرد، در بستر بیماری افتاده بود که ناگهان روی پیکرش از سر تا پا روشن شد. تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله! شما به دیدن این بندۀ بی‌مقدار آمدید؟ پس از آن درست مانند این‌که کسانی یکی یکی به دیدنش می‌آیند، تا امام دوازدهم سلام کرد. بعد از آن بر حضرت فاطمه و سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: بی‌بی! من برای شما خیلی گریه کرده‌ام. آخر هم بر مادر خودش سلام کرد. در اینجا روشنی از بین رفت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد. درست در یکشنبۀ هفتۀ بعد، در همان دو ساعت، حالت احتضار را گذراند و به آرامی تسلیم گشت. من در یکی از روزهای هفته به ایشان گفتم دلم می‌خواهد بفهمم که این چه بود؟ سکوت کرد و چیزی نگفت. دوباره و سه‌باره با عبارت‌های دیگر تکرار کردم، باز سکوت کرد. بار چهارم یا پنجم بود که گفت: اذیتم نکن حسینعلی! گفتم قصد من این بود که چیزی فهمیده باشم. گفت من نمی‌توانم به تو بفهمانم. خودت برو بفهم! این حالت برای من و مادر و برادر و خواهر و عمّه‌ام، همچنان مبهم باقی ماند و هنوز چیزی از این موضوع نمی‌دانم.
فضیلت‌های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۴۷، برداشت آزاد
این قدر گفتیم باقی فکر کن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
یدرک و لا یوصف
قدرت فهم انسان
علت رمزگویی عرفا
حرف آخر
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی