نکات

تقاضا خاموش کن و دو گیتی فراموش

فاقم وجهک للدین حنیفا
فرمود: پیغمبرم! به سوی ما که می‌آیی، چشم از همه چیز بدار؛ تقاضا خاموش و دو گیتی فراموش!
پیغمبر در شب معراج چنین کرد، گرد پایش توتیای چشم جبرئيل شد. اما موسی(ع) در کوه طور تقاضای رؤیت کرد، به او گفتند: لن ترانی! پیغمبر مهتر عالم است؛ مهتر عالم را می‌بردند، اما موسی خود می‌رفت.
کشف الاسرار و عدّﺓ الابرار، رشیدالدین میبدی، برداشت آزاد [اینجا] [ویدیو]
به تجمل بگذشتی به جلالت بنشستی
کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا
در سرای بی کسی بی کس درا
توصیه آیت الله قاضی به علامه طباطبایی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۴:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن

چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن/ که می‌گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد/ به سالی دجله گردد خشک رودی [سعدی]
گفت چشم تنگ دنیادوست را
هر که آنجا نشیند که خواهد
خاک بر فرق قناعت بعد از این
+نوشته شده در جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

رفتند تا معراج تا اوج حقیقت

رفتند تا معراج تا اوج حقیقت/پاروزنان مردان دریای شریعت
از قطره‌های کوچک باران گذشتند/رفتند و بر دریایی از معنا نشستند
دست تولّا بر حریم لا فکندند/آیینۀ رسوای خودبینی شکستند
با خون سرخ خود وضو کردند آن‌ها/در بحر ایمان شست‌وشو کردند آن‌ها [اینجا]
خاک بر فرق قناعت بعد از این
+نوشته شده در شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی  

یاد دارم روزگار پیش را

یاد دارم روزگار پیش را/مردم نزدیک دوراندیش را
هر که بارش بیش سر در پیش داشت/یک گلیم کهنه ده درویش داشت
شیوۀ همسایگی در پیش بود/نوش در کام همه بی‌نیش بود
حرص مردم را اسیر خویش کرد/خلق را یکباره نادرویش کرد
موج‌های خستۀ سر درگمی/پس چه شد حال و هوای مردمی [آهنگران]
گفتمش ای رسول جان!
+نوشته شده در سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۴:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

گفت چشم تنگ دنیادوست را

+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای/چند گنجد قسمت یک روزه‌ای
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد/تا صدف قانع نشد پر در نشد [مولوی]
گفت چشم تنگ دنیادوست را
+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا

حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است [سعدی]
آن می به کسی ده که به می‌خانه نرفته‌ست [وحشی]
+نوشته شده در سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۳:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی  

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد [حافظ]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بوتیمار

نام مرغی افسانه‌ای است که به آن غم‌خورک نیز می‌گویند. پیوسته در کنار آب می‌نشیند اما با وجود تشنگی آب نمی‌خورد، مبادا کم شود. [دهخدا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۸:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

گفتمش ای رسول جان!

گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان/ز آنکِ تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو
گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان/حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو
لقمۀ هر خورنده را درخور او دهد خدا/ آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو [مولوی]
یاد دارم روزگار پیش را
زمام سخن مولوی
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۸:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی  

حق تألیف

گفتند: قرآنی که تفسیر کردید، دیگران تألیف کرده‌اند. بنابراین شما هم از آنها تقاضای حق تألیف کنید.
فرمود: حق من تفسیر بود که کردم؛ حق تألیف برای دیگران است.
سفارش زکریای رازی به دانشجویان پزشکی
علم پزشکی رزق است
شادی برای مردم و ماتم برای ما
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
+نوشته شده در یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۹:۴ ب.ظ توسط اشرفی  

تاجر ترسنده طبع شيشه جان

شما باید آمادۀ خوردن آتش باشید تا به نور برسید. اگر از دیدن آتش فرار کنید هیچوقت به نور نمی‌رسید.
تاجر ترسنده طبع شيشه جان/ در طلب نه سود بیند نه زيان
بل زيان بیند که محروم است و خوار/ نور او بیند که باشد شعله خوار
همت سعد تفتازانی
من سر نخورم که سر گران است
مگر می‌رفت استاد مهینه
چون مرگ رسد چرا هراسم؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی  

خاک بر فرق قناعت بعد از این

اگر آدم به چیزی قانع شد و دیگر تقاضا نکرد بیشتر از آن هم به او نمی‌دهند. اکثر مقلدان و متوسطان به همان نغمه‌ای که گوششان می‌شنود قانع می‌شوند و دیگر بیشتر از آن طلب نمی‌کنند. در اخلاق اعتدال خوب است اما در عشق زیاده خواهی نیکوست.
چون طمع خواهد ز من سلطان دین/ خاک بر فرق قناعت بعد از این [مولوی]
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه پنجم، دقیقه 43، برداشت آزاد
سودای سربالا
قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش
عقل جزو از کل گویا نیستی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی  

هدایای والی ازد

پیامبر اسلام والی فرستادند تا زکات قبیلۀ «ازد» را جمع کند، وقتی برگشت بعضی از آنچه آورده بود را نگه داشت و گفت: این هدیه‌ای است که به من داده‌اند. حضرت فرمود: اگر راست می‌گویی چرا در خانۀ پدرت و مادرت ننشستی تا برایت هدیه بیاورند؟ چرا هر وقت یکی از شما را به عملی نصب می‌کنم می‌گویید این از شما و این هدیۀ من است!؟
ملا احمد نراقی، معراج السعاده، صفحه ۴۴۴، برداشت آزاد [اینجا]
شکار شیر و گرگ و روباه
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

گلعِذاری ز گلستان جهان ما را بس/زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس...
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
ای کوزه‌گر صورت مفروش مرا کوزه
حق تألیف
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

غذای عنکبوت و مگس

افلاطون می‏‏‌گوید: قانع‌ترین حشره مگس است و حریص‌ترین حشره عنکبوت؛ خداوند روزی قانع‏‌ترین حشره را حریص‏‌ترین حشره قرار داده است.
مهدی مرادحاصل، شیرین‏ تر از عسل، جلد ۱، صفحه ۷۷، برداشت آزاد
قناعت توانگر کند مرد را
هر که آنجا نشیند که خواهد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

شنیده‌ایم که محمود غزنوی شب دی

شراب خورد و شبش جمله در سمور گذشت
گدای گوشه‌نشینی لب تنور گرفت
لب تنور بر آن بینوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعره‌ای که ای محمود
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت
ملا احمد نراقی، معراج السعاده، صفحه ۳۸۵ [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی