نکات

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند از گفتهٔ ربّ جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه/ گفت که ای فرزند خرد بی‌گناه
گر فراموشت کند لطف خدای/ چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای...
وحی آمد که این چه فکر باطل است/ رهرو ما اینک اندر منزل است...
پردهٔ شک را برانداز از میان/ تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی/ دست حق را دیدی و نشناختی...
ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم/ ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم
نسبت نسیان بذات حق مده/ بار کفر است این به دوش خود منه
به که برگردی به ما بسپاریش/ کی تو از ما دوست‌تر میداریش...
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو/ برف را گفتم که آب گرم شو...
خار را گفتم که خلخالش مکن/ مار را گفتم که طفلک را مزن...
گرگ را گفتم تن خردش مدر/ دزد را گفتم گلوبندش مبر...
قطره‌ای که از جویباری می‌رود/ از پی انجام کاری می‌رود [پروین]


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۷:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

پروین در بیان شهریار

اعتصام المُلک، پدر پروین اعتصامی و رئیس کتابخانۀ مجلس بود. او از رفقای پدرم بود. پروین در هفت‌سالگی تهران رفت، من در چهارده سالگی رفتم. گاهی با ملک الشعرای بهار به کتابخانۀ مجلس می‌رفتیم. پروین هم می‌آمد. از من و پروین می‌خواستند شعر بخوانیم. من غزل‌های لطیف می‌خواندم، پروین قصائد سنگین؛ خدا بیامرزدش!
پیش از این خوش روزگاری بوده است


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۴:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

نسبت نسیان بذات حق مده

+نوشته شده در یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

پیرمردی مفلس و برگشته بخت

پیرمردی مفلس و برگشته بخت/روزگاری داشت ناهموار و سخت...
رفت سوی آسیا هنگام شام/گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم فقیر/شد روان و گفت کای حی قدیر...
بس گره بگشوده‌ای از هر قبیل/این گره را نیز بگشا ای جلیل...
این دعا می‌کرد و می‌پیمود راه/ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته/وان گره بگشوده گندم ریخته
بانگ بر زد کای خدای دادگر/چون تو دانائی نمی‌داند مگر...
من تو را کی گفتم ای یار عزیز/ کاین گره بگشای و گندم را بریز؟...
چون برای جستجو خم کرد سر/ دید افتاده یکی همیان زر....
سجده کرد و گفت کای رب ودود/من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید رحمتی است/هر که را فقری دهی آن دولتی است...
زان به‌تاریکی گذاری بنده را/تا ببیند آن رخ تابنده را [پروین]
دیدگانم بگرفتی که به غیر از تو نبینم
دلم گرفت
+نوشته شده در جمعه ۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

رودها از خود نه طغیان می‌کنند

آنچه می‌گوییم ما آن می‌کنند
ما به دریا حکمِ طوفان می‌دهیم/ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم...
قطره‌ای کز جویباری می‌رود/از پی انجام کاری می‌رود [پروین]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی