نکات

عذر سروش و تلاش شریعتی

عبدالکریم سروش، در کتاب صراط های مستقیم، انسان را موجودی معذور معرفی می‌کند. آنجا که دینداری را معلول علت می‌داند نه دلیل[اینجا] یا آنجا که از فِرَق مختلف می‌خواهد تا هر فرقه بر طریقۀ خود بماند[اینجا] یا آنجا که هدایتگری خداوند را دلیل بر نجات انسان می‌داند[اینجا] تا جایی که دگراندیشان را نه تهیدستان معذور بل توانگران مشکور می‌خواند[اینجا] اگرچه همۀ اینها از جهتی درست است اما مرحوم دکتر شریعتی در کتاب چهار زندان انسان چنین انسانی را زندانی چهار زندانِ تاریخ، طبیعت، جامعه و خویشتن می‌داند و از او می‌خواهد به جای اینکه خود را در این زندان معذور ببیند، تلاش کند و خویشتن را نجات دهد تا از بشریت که شبه حیوانیت است به انسانیت برسد. یعنی خودآگاه و انتخابگر و آفریننده شود که این هر سه از صفات خداوندی است.
+نوشته شده در جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۷:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی  

لوژیک، ایلوژیک، آنالوژیک

پارتو می‌گوید: مسائل سه جورند؛ لوژیک(منطقی)، ایلوژیک(ضدمنطقی)، آنالوژیک(عشق)؛ اینکه کار می‌کنیم تا حقوق بگیریم و زندگی کنیم، منطقی است؛ چون به نتیجه می رسیم. کار ضدمنطقی کاری است که آدم خل می‌کند. اما نوع دیگر آن آنالوژیک است. که نه منطق است نه ضد منطق، عشق است. عشق، همه چیز را فدا کردن و پاداش نخواستن است. اگر کسی را دوست داشته باشم تا دوستم بدارد، یا محبت کنم تا به من محبت کند که عشق نیست، معامله است. و اگر در کسی عشق به وجود آمد به مرحلۀ ایثار رسیده است. چون از بین دو مرگ، مرگ خودش را انتخاب کرده است. چه مرگ منفعتش چه مرگ سعادتش چه مرگ آسایشش چه مرگ نانش چه مرگ نامش و چه مرگ جانش. اینجاست که باید مژدۀ پیدا شدن یک انسان را داد. کدام انسان؟ همان انسانی که از زندان خویشتن رها شده است.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۳۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی  

آنالوژیک در مرگ نیچه

نیچۀ فیلسوف، جوانِ مغروری است که می‌گوید حق مال زورمند است، رحم نشانۀ عجز است و عاجز باید نابود شود. اما در اواخر عمر آن قدر لطیف شده بود که وقتی دید یک گاری روی اسب چپ شده و گاریچی اسب بیچاره را زیر شلاق گرفته جلو می‌رود و یقۀ گاریچی را می‌گیرد که نمی‌گذارم او را شلاق بزنی، گاریچی هم چنان لگدی به نیچه می‌زند که وقتی به خانه می‌رود بر اثر آن می‌میرد. نیچه فدای اسب شده اما این احمقانه نیست. منطق هم نیست چون در مقابل کاری که کرده پاداشی نخواسته است. ضد منطق هم نیست چون خل نیست. این دیگر آنالوژیک است. بالاتر از یک تحلیل منطقی است. همهم اخلاق است و عشق!
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۴۲، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

رهایی از زندان خویشتن

رهایی از سه زندان تاریخ و طبیعت و جامعه آسان بود چون انسان به کمک علم، چهار دیوار زندان را می‌شناخت. مثلاً انسانی که زندانی طبیعت بود می‌دانست این نیروی جاذبه است که نمی‌گذارد او بپرد. اما شناخت نسبت به زندان خود از همه مشکل‌تر است چون انسان دیواری پیرامون وجود خود نمی‎بیند. در اینجا زندان و زندانی یکی هستند. دشواری دیگر این است که انسان با علم می‌تواند از زندان تاریخ طبیعت و جامعه بیرون بیاید. اما در اینجا خود علم زندان انسان است. چون این زندان بر خلاف آن سه زندان که در بیرون قرار داشتند در درون خود انسان است و انسان باید علیه خودش عصیان کند. پس چگونه باید از این زندان خلاص شود؟ با عشق؛ همان نیرویی که فوق عقل محاسبه‌گر است. نیرویی که در عمق فطرت انسان وجود دارد و او را از درون منفجر می‌کند تا علیه خودش عصیان کرده باشد. چون این زندان در درون من است باید از درون منفجر شوم.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۳۷، برداشت آزاد
ابن سینا و ابن مسکویه
توبه تغییر مسیر انسان علیه خود است
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

زندانی خویشتن

همین زندانی بودنِ خویشتن است که رهایی از آن سه زندان تاریخ و جامعه و طبیعت را برای انسان پوچ کرده است. چرا؟ چون انسانی که زندانی خود است، اگر از سه زندان اول هم آزاد شود، تازه اول بدبختی اوست. انسان تا وقتی برای ایده آل های مادی اش ارزش قائل است که به آن نرسیده باشد اما همین که رسید، به پوچی می رسد. ایده آل انسان باید به قدری متعالی باشد که هرگز به جایی متوقف نشود. و معلوم است که انسانِ زندانی خویشتن اگر به طبیعت و  جامعه و تاریخ هم مسلط شود باز هم یک عاجز مسلح است.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه37 برداشت آزاد
وصال مدفن عشق است
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۵ ب.ظ توسط اشرفی  

زندان طبیعت

می گوید شکل زندگی ما در کویر با کنار دریا فرق می کند. در غرب با شرق فرق میکند. در کوهستان با دشت فرق میکند. و این به خاطر جبر طبیعت است. باز هم راه خروج از این زندان علم است. انسانی که برای تأمین غذا و پوشاک و مسکن اش مجبور بود شبانه روز کار کند حالا با تکنولوژی میزان تولید را بالا برده و میزان فعالیت خود را تقلیل داده است. و اگر می بینیم باز هم به اندازۀ گذشته کار می کند به خاطر بورژوازی ای است که بیش از تولید مصرف میکند.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۳۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

زندان جامعه

می گوید آنچه که مرا می سازد محیط اجتماعی حاکم بر من است. پس وقتی من خوب یا بد می شوم این محیط اجتماعی است که خوبی و بدی را در من به وجود می آورد. بنابراین من انسان نیستم چون قدرت انتخاب ندارم. راه برون رفت از این زندان هم همین است که افراد با مطالعه بر نظام های حاکم بر جامعه و مقایسۀ آن ها با یکدیگر خود را از این جبر جامعه نجات می دهند.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه29 برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

زندان تاریخ

می گوید خصوصیاتی که در من وجود دارد علتش تاریخیست که پشت سرم قرار دارد. اگر مسلمانم برای این است که در انتهای تاریخ ایران و اسلام قرار دارم. و اگر به زبان فارسی حرف می زتم باز علتش همان تاریخیست که فارسی را در وجودم قرار داده است. و من آن را به عنوان یک جبر تاریخی پذیرفته ام.
راه برون رفت از این زندان این است که انسان تاریخ را بشناسد و خودش را از این حرکت جبری تاریخ کنار بکشد. همانطور که چادرنشینانی ناگهان علیه تاریخ خودشان عصیان می کنند و خود را به یک مرحلۀ بالاتر از بورژوازی می رسانند.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه25 برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

فرق انسان با پدیده های دیگر

همۀ پدیده‌ها یک بودن‌اند، اما انسان یک شدن است. کوه، ستاره، آب، جانور، پرنده و همین‌طور بشر. بشر همین حیوان دوپایی است که در آخرین سلسلۀ تکاملی موجودات بر روی زمین آمده است اما انسان دارای سه خصوصیت است: خودآگاه، انتخاب کننده و آفریننده.
خودآگاه است، یعنی خودش را و جهان را و رابطه‌اش با جهان را درک می‌کند.
انتخاب کننده است، یعنی تنها موجودی است که می‌تواند بر خلاف نیازهای بدنی و روانی و طبیعی و غریزی‌اش عصیان کند و چیز دیگری را انتخاب کند.
آفریننده است، یعنی آنچه در پیرامونش وجود دارد برایش کافی نیست. احساس می‌کند اینجایی نیست و با پدیده‌های دیگر فرق دارد. اینجاست که خلاق می‌شود. و این هر سه صفات خداوند است که انسان می‌تواند در خودش بکارد و جانشین خدا بر روی زمین شود. و تخلقوا باخلاق الله.
انسان جانشین خدا می‌شود نه بشر. بشر جانشین میمون می‌شود.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه15، برداشت آزاد
غربت انسان
+نوشته شده در سه شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

وجود انسان بر ماهیتش مقدم است

ساتر می گوید: همۀ موجودات ماهیتشان مقدم بر وجودشان است، بر خلاف انسان که وجودش مقدم بر ماهیتش است. بدین معنی که وقتی یک نجار صندلی را معرفی می کند، از ماهیت صندلی صحبت می کند اما هنوز وجود پیدا نکرده است. بعد که آن را می سازد به آن ماهیتی که وجود ندارد وجود می دهد. اما برای انسان بر عکس این است. اول وجودش پیدا شده، بعد ماهیتش معلوم می شود. بسته به این است که خودش چگونه خودش را بسازد. یعنی ماهیتش را بعد از وجود، خودش می سازد.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه22 برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی  

ارزش علم غیب

امامی که از در بسته داخل می شود، خوب اشعۀ ایکس هم داخل می شود. این چه ارزشی اصلاً برای امام دارد؟ در انسان بودن ارزش های متعالی نهفته است و این انسان است که مسجود فرشتگان شد.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه 14 برداشت آزاد
من: برای امام ارزش است چون این قدرت را از انسان شدن دارد. به خلاف اشعه.
امی بودن برای پیامبر کمال است
+نوشته شده در سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

ثواب غسل و مقام فرشتگان

در ثواب غسل می‌گویند انسان وقتی غسل می‌کند، در هر قطرۀ آبی که بعد از غسل از بدنش می‌ریزد فرشته‌ای او را ستایش می‌کند. ببینید که در اسلام چقدر مقام فرشته پایین و مبتذل است! و ما که با آن بینش منحط خودمان امام و پیامبر را به مرحلۀ فرشته بالا می‌بریم چقدر آن‌ها را کوچک می‌کنیم. ارزش آن‌ها در انسان بودنشان است نه در فرشته بودنشان!
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۱۴، برداشت آزاد
من: شارع مقدس در مقام تعظیم غسل است نه تحقیر فرشتگان!
آدمیزاده طرفه معجونی است
تسلیم پس از عصیان
+نوشته شده در سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

آدم تا وقتی در بهشت بود آدم نبود

آدم تا وقتی در بهشت بود و عصیان نکرده بود، آدم نبود، فرشته بود. چون انسان در بهشت عصیان نمی‌کند. و بعد از خوردن آن میوه از بهشت طرد شد. آن بهشت، بهشت مصرفی بود نه بهشت موعود. طرد شد تا به زمین بیاید و با تلاش زندگی خودش را تکفّل کند و این درست ترجمۀ حرف ساتر به نام Delaissement اصل اگزیستانسیالیسم است. یعنی انسانی که به خود واگذاشته شده است تا خودش را اداره کند بر خلاف حیوان که غریزه اداره‌اش می‌کند.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

انّا للّه و انّا الیه راجعون

الیه راجعون یعنی انسان به طرف خداوند برمی‌گردد. برخلاف صوفیه که می‌گویند انسان به خدا می‌رسد و حلاج به خدا رسید. خدا را در یک جای ثابت می‌گیرند که وقتی انسان به آنجا رسید، در خدا متوقف می‌شود. الیه یعنی به سوی او، نه در او. بنابراین حرکت انسان به طور ابدی و بی وقفه به طرف تکامل است.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه ۱۲، برداشت آزاد
معراج عبدالقدوس گانگهی
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
+نوشته شده در سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴ ق.ظ توسط اشرفی  

تعریف فانتزی بشر

نوشته‌اند بشر خیکی است که دوتا سوراخ و چهارتا دستک دارد. روی زمین راه می‌رود و با زحمت و حرص شدید غذاهای سالم را از طبیعت جمع می‌کند و به خانه می‌برد اما این غذاهای طبیعی و میوه‌های خوش‌مزه و خوش عطر را نمی‌خورد. آتش درست می‌کند و آن‌ها را در ظرف‌های خاصی می‌ریزد و مقداری ادویه‌ی بدرنگ و بدطعم و تند به آن می‌زند سپس می‌جوشاند و می‌سوزاند و می‌خورد. آنگاه مریض می‌شود و التماس می‌کند که دکتر به زور وسایل تکنیکی آن‌ها را از شکمش درآورد. به همین سبب دکترها هم اشخاص محترم و پردرآمدی در جامعه‌شان هستند. این هم یکی از جنون‌ این موجودات است که ما نفهمیدیم علتش چیست.
چهار زندان انسان، دکتر علی شریعتی، صفحه 10 برداشت آزاد
شراب ای برادر اگر پاک نیست
+نوشته شده در دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی