+نوشته شده در جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
گمگشتۀ دیار محبت کجا رود؟/نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد/ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
[
محمد اصفهانی]
+نوشته شده در جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۳:۴ ق.ظ توسط اشرفی
زندگانیم و زمین زندان ماست/زندگانی درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان/وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه با ما کرده است/کآسیای چرخ سرگردان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر/باز لفظ زندگان عنوان ماست
جمع آب و آتشیم و خاک و باد/این بنای خانۀ ویران ماست
مور را مانیم که اندر لانهها/روز باران هر نمی طوفان ماست [؟]
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی
آتش حادثه در خرمن شدّاد زنیم
چند از این بیگانه فتنه در کاشانه/از نهانخانه چو گل خیمه به میعاد زنیم
خیره در خاک تو تا چند ستیزد دشمن/چند در خانۀ تو خون تو ریزد دشمن
این ستم بر ما چند هله ماتم تا چند/مرگ ما باد اگر زنده گریزد دشمن
عشوۀ خصم مخر عذر میاور برخیز/ای فرورفته به خود نوبت دیگر برخیز
دیدهها پرخون است دشتها گلگون است/وارث خون خداییم برادر برخیز [
اینجا]
هر سه ستون را رجم کنید
+نوشته شده در شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۸:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی
در این کتاب، سهروردی از دیدار خود با شیخی سخن میگوید که اسرار الهی را بر او آشکار میکند و او نیز به نوبۀ خود آن اسرار را نزد افراد نااهل فاش میکند. شیخ او را به سبب آنکه درّ قیمتی را پیش خوکان ریخته، تنبیه میکند. [
اینجا]
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی/در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی
چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی/چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی [
مولوی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
آسمان گر واقفستی زین فراق/انجم و شمس و قمر بگریستی
گر گلستان واقفستی زین خزان/برگ گل بر شاخ تر بگریستی...
هین خمش کن نیست یک صاحب نظر/ور بدی صاحب نظر بگریستی
شمس تبریزی برفت و کو کسی/تا بر آن فخرالبشر بگریستی [
مولوی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
مولوی رفت در مسجد قونیه نماز بخواند،
نجم الدّین کبری آمد. مولوی به احترام نجم الدّین سجّاده را رها کرد تا به او اقتدا کند. در همین حال
صدرالدّین قونوی آمد. نجم الدّین هم به احترام صدرالدّین عقب آمد و هر دو به صدرالدّین اقتدا کردند. صدرالدّین در رکعت اول بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. در رکعت دوم هم بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. بعد از نماز، مولوی به نجم الدّین کبری گفت: فهمیدی؟ اولی را برای تو خواند، دومی را برای من! او هر دوی ما را کافر میداند! [
اینجا]
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا... (
نساء ۱۳۶)
محی الدین شوهرمادر صدرالدینحافظ عارف به بوعلی فیلسوفمراتب کفر و ایمان
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی