نکات

و ما تلک بیمینک یا موسی

وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى (طه ۱۷)
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَ لِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى (طه ۱۸)
جواب سلام پیغمبر
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
+نوشته شده در جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

گمگشتۀ دیار محبت کجا رود؟

گمگشتۀ دیار محبت کجا رود؟/نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد/ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
[محمد اصفهانی]
+نوشته شده در جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴ ق.ظ توسط اشرفی  

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم/در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم/چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بُدم بالا روم/بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم/دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم [غفلت دادا]
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین/آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم [مولوی، مختاباد]
معراج عبدالقدوس گانگهی
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
به معراج برآیید چو از آل رسولید
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۳:۴ ق.ظ توسط اشرفی  

زندگانیم و زمین زندان ماست

زندگانیم و زمین زندان ماست/زندگانی درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان/وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه با ما کرده است/کآسیای چرخ سرگردان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر/باز لفظ زندگان عنوان ماست
جمع آب و آتشیم و خاک و باد/این بنای خانۀ ویران ماست
مور را مانیم که اندر لانه‌ها/روز باران هر نمی طوفان ماست [؟]
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

هله ‌ای صف‌ شکنان بر صف بیداد زنیم

آتش حادثه در خرمن شدّاد زنیم
چند از این بیگانه فتنه در کاشانه/از نهانخانه چو گل خیمه به میعاد زنیم
خیره در خاک تو تا چند ستیزد دشمن/چند در خانۀ تو خون تو ریزد دشمن
این ستم بر ما چند هله ماتم تا چند/مرگ ما باد اگر زنده گریزد دشمن
عشوۀ خصم مخر عذر میاور برخیز/ای فرورفته به خود نوبت دیگر برخیز
دیده‌ها پرخون است دشت‌ها گلگون است/وارث خون خداییم برادر برخیز [اینجا]
هر سه ستون را رجم کنید
+نوشته شده در شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۷:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد

ما را چگونه زیبد دعوی بی‌‌گناهی [حافظ]
لاف شیخی در جهان انداخته
+نوشته شده در جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۸:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

من نمی‌گویم که آن عالیجناب

من نمی‌گویم که آن عالیجناب/هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مثنوی او چو قرآن مدلّ/هادی بعضی و بعضی را مضل [شیخ بهایی]
من همی گویم که آن عالیجناب
پیامبران کوچک
يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِی بِهِ كَثِيرًا
مولوی در بیان آیت ‌‎الله خامنه‎‌ای
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

فی حالة الطفولیه

در این کتاب، سهروردی از دیدار خود با شیخی سخن می‌گوید که اسرار الهی را بر او آشکار می‌کند و او نیز به نوبۀ خود آن اسرار را نزد افراد نااهل فاش می‌کند. شیخ او را به سبب آنکه درّ قیمتی را پیش خوکان ریخته، تنبیه می‌کند. [اینجا]
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

ذرهم یاکلو و یتمتعوا

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (حجر ۳)
نگارا مردگان از جان چه دانند
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی  

نگارا مردگان از جان چه دانند

نگارا مردگان از جان چه دانند/کلاغان قدر تابستان چه دانند
برِ بیگانگان تا چند باشی/بیا جان، قدر تو اینان چه دانند...
بهل ویرانه بر جغدان منکِر/که جغدان شهر آبادان چه دانند...
یکی مشتی از این بی‌دست و بی‌پا/حدیث رستم دستان چه دانند [مولوی]
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا
اَبدَلَنِی الله بِهِم خَیراً مِنهُم وَ اَبدَلَهُم بی شرّاً لَهُم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی

ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی/در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی
چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی/چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی [مولوی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

آسمان گر واقفستی زین فراق

آسمان گر واقفستی زین فراق/انجم و شمس و قمر بگریستی
گر گلستان واقفستی زین خزان/برگ گل بر شاخ تر بگریستی...
هین خمش کن نیست یک صاحب نظر/ور بدی صاحب نظر بگریستی
شمس تبریزی برفت و کو کسی/تا بر آن فخرالبشر بگریستی [مولوی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست/ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم/باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست [مولوی]
غربت انسان
به معراج برآیید چو از آل رسولید
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

نماز صدرالدین قونوی

مولوی رفت در مسجد قونیه نماز بخواند، نجم الدّین کبری آمد. مولوی به احترام نجم الدّین سجّاده را رها کرد تا به او اقتدا کند. در همین حال صدرالدّین قونوی آمد. نجم الدّین هم به احترام صدرالدّین عقب آمد و هر دو به صدرالدّین اقتدا کردند. صدرالدّین در رکعت اول بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. در رکعت دوم هم بعد از حمد قل یا ایّها الکافرون خواند. بعد از نماز، مولوی به نجم الدّین کبری گفت: فهمیدی؟ اولی را برای تو خواند، دومی را برای من! او هر دوی ما را کافر می‌داند! [اینجا]
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا... (نساء ۱۳۶)
محی الدین شوهرمادر صدرالدین
حافظ عارف به بوعلی فیلسوف
مراتب کفر و ایمان
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی