جوشن کبیر میخوانم:
يَا حَبِيبَ مَنْ لَاحَبِيبَ لَهُ
يَا طَبِيبَ مَنْ لَاطَبِيبَ لَهُ
يَا مُجِيبَ مَنْ لَامُجِيبَ لَهُ
يَا شَفِيقَ مَنْ لَاشَفِيقَ لَهُ
يَا رَفِيقَ مَنْ لَارَفِيقَ لَهُ [
جوشن ۵۹]
خدایا! میخواهی زندگی را بر من سخت بگیری؛ نه؟
بگیر؛ اما نه آنقدر که بشکنم.
رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا (
بقره ۲۸۶) [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۷ ب.ظ توسط اشرفی
سالها با مرحوم حمید رفیق بودم. حمید دختری داشت به نام سما که جوانمرگ شد. بعد از آن کار حمید گریه کردن بود. آن روز که دیدمش، گفت دعا کن بمیرم! گفتم طاقت بیار! دیشب که تماس گرفتم، خانماش گوشی را برداشت. پرسیدم آقا کجا تشریف دارند؟ گفت خدا رحمتش کند! باور نمیکردم. به سرعت خودم را به منزل مرحوم رساندم. بله؛ قلب حمید ایستاده بود و او را در بهشت رضا کنار دخترش دفن کرده بودند. امروز رفتیم بهشت رضا؛ خانواده داغدار بود. دختر جوان دیگرش قبر بابا را بغل کرده بود و بلند گریه میکرد. من طاقت نیاوردم. جلو رفتم؛ گفتم دخترجان گریه نکن؛ زندگی همین است. امروز تو بر سر قبر پدر گریه میکنی، فردا دختر من بر سر قبرم گریه میکند. مرحوم پدر بسیار خانواده دوست بود. وقتی خواهرت سما جوانمرگ شد، پدر مرتب گریه میکرد. شاید هم سما او را به اینجا کشاند. اولادنا اکبادنا!
بلوک ۴۶، ردیف ۱۰، قبر ۱۸ [
اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۷:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
هیچ ملتی به اندازه ما نسبت به شعائر خودش بیاعتنا نیست. شما هندیها و ژاپنیها و اعراب را ببینید؛ دانشمندان درجه اول هند با همان عمامه و لباس خودشان هستند. میخواهد به همه مردم دنیا بگوید که من هندی هستم و باید هندی باقی بمانم و در مقابل علم و صنعت تعصب ندارم که علم و صنعت مربوط به کشور خاصی نیست. در مقابل عقاید بزرگ فلسفی و دینی تعصب ندارم اما در مورد شعارهای ملی، هر کسی به شعارهای خودش پایبند است. من چرا باید شعار یک ملت دیگر را بپذیرم ؟ ولی ما اگر فرنگی یک زنار ببندد، ما دو تا زنار میبندیم.
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۱۶۷، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
شهریار در اوایل تحصیل پزشکی در تهران عاشق ثریا دختر
عبدالله امیرطهماسبی شد و چند سال با یکدیگر نامزد بودند. اما در نهایت آن دختر با
چراغعلی سالار حشمت معروف به امیر اکرم ازدواج کرد. شهریار حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکترا، بهعلت شکست عشقی و پیشآمدهای دیگر، تحصیلش را ترک کرد. [
اینجا]
عشق شهریار
+نوشته شده در جمعه ۲۰ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی [
اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک
اجازتی که سربرکنم به جای گیاهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت [
شهریار]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
مادر جان!
زير پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من! [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۹:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
عماد در سه سالگی مادرش را و در شش سالگی پدرش را از دست داد. از نه سالگی خواندن و سرودن شعر را آغاز کرد. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد. عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد. پس از یک دورهٔ بیماری در بهمن ۱۳۸۲ در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت. [
اینجا]
پیکر عماد در مشهد تشییع و در جوار آرامگاه فردوسی و مهدی اخوان ثالث به خاک سپرده شد. [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
حسین فرمود: یارانی باوفاتر از یاران خود ندیدم.
مقایسه کنید با پدر بزرگوارش که در میان مسجد کوفه، از شدت تنهایی، سیلی به صورت خود میزد. [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲:۴ ق.ظ توسط اشرفی
امشب شب جمعه است. باز کمیل دعا میخواند. اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیی؛ این دعا را علی به او یاد داده است. با علی که باشی کمیل میشوی!
در این بازاز عطاران مرو هرسو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد [
اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی
صلح امام حسن، تحمیلى بود. دوستان خائن خودش کاری کردند که نتوانست صلح نکند. بعد از این که صلح کردند، معاویه منبر رفت و قرارداد را زیر پا گذاشت. آن صلح تحمیلىاى که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیّت تحمیلى که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد، هر دو به دست اشخاص حیلهگر درست شد. [
اینجا] [
اینجا]
آیا صلح تحمیلی شکست است؟شکوه در مذهب درویش حرامست ولی
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲:۳ ب.ظ توسط اشرفی
زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار (
چرچیل،
روزِوِلْت و
استالین) برای شرکت در کنفرانس تهران به تهران رفتند، میزبانی شاه را نپذیرفتند و در سفارتهای خود اقامت کردند. تنها استالین بود که به دیدار وی رفت. شاه جوان ناچار شد برای ملاقات با چرچیل و روزولت، به سفارت شوروی (که محل کنفرانس بود) برود. او از اینکه اینگونه تحقیر شد، رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت. [
اینجا]
درخواست کمک از شورویتو مپندار که مهر از دل محزون نرود
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴ ب.ظ توسط اشرفی
پدر و مادرش نامش را به یاد عموی درگذشتهاش (
علیرضا پهلوی (یکم)) علیرضا گذاشتند. از
دانشگاه پرینستون در رشته موسیقی مدرک کارشناسی گرفت و سپس موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد در رشته «ایرانشناسی پیش از اسلام» از
دانشگاه کلمبیا شد. سپس در رشته زبانهای باستانی ایران و فلسفه در
دانشگاه هاروارد برای کسب مدرک دکترا به مطالعه پرداخت اما تز دکترایش به پایان نرسید. دچار افسردگی شد و در آمریکا با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد. [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی