خواجه نصیر الدین طوسی میگوید: محبت پدر و مادر به فرزندان طبیعی است. انگار نمیتوانند محبت نکنند. اما محبت فرزندان به پدر و مادر ارادی است. باید اراده کنند تا محبت کنند. به همین سبب فرزندان را به احسان سفارش کردهاند. دوباره میگوید: حقوق پدر، روحانی و معنوی است اما حقوق مادر، جسمانی و مادّی است. به همین دلیل درک حقوق پدر تعقل میخواهد اما حقوق مادر با احساس درک میشود. [اینجا] وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا (اسراء ۲۴)
بهترین کنیه برای دختر پیغمبر است. دختران برای پدرشان مادر میشوند چنانکه پسران برای پدرشان، پدر! آیت الله سید محمد تقی آل هاشم میفرمودند: پسرم محمد علی را پدرم میدانم. ام ابیها
مرحوم شیخ محمد حسن نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام است. فرزند بیست سالهای داشت که از دنیا رفت. پدر کنار جنازۀ فرزند نشست؛ دو برگ از کتاب جواهر را نوشت و ثوابش را به او هدیه کرد. آنگاه آهی کشید و فرمود: پسرم در زمان فقرم زندگی کرد. [اینجا] شب هجر بود و شمعم به زبان شعله میگفت تو بسوز شهریارا که تو سازگار مایی
خداوند قرآن فرستاد تا بیگانهای با او آشنا شود یا قهرکردهای آشتی کند اما قیامت که میشود پیغمبر شکایت میکند که خدایا این قوم قرآن را کنار گذاشتند! صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (فرقان ۳۰)
علی بن ابراهیم قمی میگوید: خداوند به حضرت موسی فرمود کتاب تورات را در ظرف چهل روز بر تو نازل میکنم اما حضرت موسی بنابر امر خداوند به اصحابش فرمود تورات در ظرف سی روز بر من نازل میشود. نگفت چهل روز طول میکشد تا اصحابش خسته و بیحوصله و عصبانی نشوند. [145] البته شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ طبرسی، ابن شهر آشوب و اکثر بزرگان پیشین به تفسیر قمی اعتماد کردهاند اما آقابزرگ تهرانی تمامی کتاب موجود را از علی بن ابراهیم نمیداند و محمد هادی معرفت انتساب این تفسیر را به علی ابن ابراهیم نمیپذیرد. [اینجا] وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً... (اعراف ۱۴۲)
باز گویم اول و آغازتان بلال موذن پیغمبر بود. بعضی از حروف را نمیتوانست فصیح ادا کند. حی را هی تلفظ میکرد. عرض کردند یا رسول الله! اوّل کار صلاح نیست چنین فرد زبان ناگشودهای را برای اذان منصوب کنید. پیغمبر فرمود: به حال بلال نگاه کنید نه قال بلال! برمشورانید تا من رازتان/باز گویم اول و آغازتان
هم موسی از خدا طلب رویت کرد هم ابراهیم! موسی صریح خواست، خدا صریح جواب داد. ابراهیم به رمز خواست، خدا به رمز جواب داد. موسی به صراحت گفت: خدایا خودت را به من نشان بده! خداوند به صراحت فرمود: هرگز مرا نمیبینی! ابراهیم به رمز گفت: خدایا چکونه مرده زنده میکنی؟ خداوند به رمز فرمود: تو چگونه اسماعیل میمیرانی؟ مطالبت به مطالبت! وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره ۲۶۰)
خداوند میخواهد به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام تورات بدهد اما مقام موسی به چنین دریافتی نرسیده است. باید در کوه طور عبادت کند تا مقامش بالا برود و استطاعت دریافت کتاب را پیدا کند. هنگامی که به کوه طور رفت عرض کرد: خدایا خودت را به من نشان بده! گوشم شنید نغمۀ ایمان و مست شد کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست خداوند فرمود: هرگز مرا نمیبینی! این جواب زخمی بود بر روح موسی! حالا موسی باید خواست خدا را بر خواست خود مقدم بدارد تا مقامش بالا برود! یا موسی زخم لن ترانی قهر نیست؛ عذر است؛ بپذیر! وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (اعراف ۱۴۳)
خداوند به مؤمنین ایمان داد تا در مسیر رشد قرار بگیرند. در این مسیر باید مؤمنین از پیغمبر اطاعت کنند نه پیغمبر از مؤمنین! اگر مؤمنین اصرار کنند و پیغمبر از آراء و اهوائشان اطاعت كند، به رنج و هلاکت میافتند. حلقه کوران به چکار اندرید؟/ دیدهبان را در میانه آورید وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (حجرات ۷)
غیبت کردن مردهخوری است. شخصی محضر حاج شیخ عبدالکریم حائری غیبت کرد. شیخ فرمود: من نمیدانم ایشان گناه کرده است یا نه اما میدانم تو الان غیبت کردهای! گر او راه دوزخ گرفت از خسی از این راه دیگر تو در وی رسی [سعدی] ... أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا... (حجرات ۱۲)
نکتهگو بود و لطیف الطبع! مثنوی مولوی تدریس میکرد. وقتی شاگردان به او اشاره کردند وقت تمام شده است شعری از حافظ خواند: جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
دیشب خواب دیدم در مسجد مازیاران با حضور مردم و جمعی از علما نشستهایم. مرحوم آیت الله منتظری چهرۀ مجلس بودند. مردم اصرار داشتند من منبر بروم اما یکی از آقایان وارد مسجد شد و بدون اطلاع از موضوع منبر رفت. مرحوم پدر فرمودند: قرار نبود!برچسبها: خواب
+نوشته شده در شنبه ۸ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۹:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی
|
سُبْحَانَكَ يَا اللهُ تَعَالَيْتَ يَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ کمکم گناهانم از ذهنم عبور میکند. گناهانی که ریشه در شرک دارد. شرک، شرک، شرک! دانههای مروارید اشکهایم را به نخ میکشم. وقتی به صد و یکی رسید، نخ را گره میزنم. شروع میکنم به استغفار! أَسْتَغْفِرُٱللهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ! اما مگر معصیتهای من با یک دور تسبیح پاک میشود؟ تا نگاهم کردی گناه کردم. گفتی توبه کن نکردم. گفته بودی شما را نیافریدم مگر برای عبادت اما من گناه کردم! نعمت دادی و شکر نگفتم. سالم بودم و سجده نکردم. باز هم روزیام را قطع نکردی! از تو شکایت کردم اما نگاهم کردی و خندیدی! ناشکرتر از من نیافریدی نه؟ مولای من! معصیتهایم بسیار است اما تو بخشندۀ مهربانی! جز تو چه کسی میتواند مرا ببخشد؟ الهی! دردهایی هست که نمیتوان گفت جز با تو! اشکهایی که نمیتوان ریخت جز با تو! زخمهایی که نمیتوان مداوا کرد جز با تو! تنهاییهایی که نمیتوان پر کرد جز با تو! درهایی که نمیتوان گشود جز با تو! سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ...