وقتی ناصرالدین شاه قاجار به شکار میرفت اطرافیان شکاری را از نزدیک میزدند و شاه را برای عکس یادگاری با شکاری که خودش زده! به سر حیوان نگون بخت میبردند! ناصرالدین شاه در یکی از خاطراتش میگوید: «خودمان دیدیدم که تیرمان به خطا رفت اما این مردک پدرسوخته به سر مبارک قسم میخورد که تیر به هدف خورد و شکار افتاد»!
سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودیاستقبال از فرحپلوی باقلا و آشپز ناقلا
+نوشته شده در شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵ ساعت ۷:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
امام صادق(ع) فرموند: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس! کسی که به اوضاع زمان خود آشنا باشد، مورد هجوم شبهات واقع نمیشود. دانشمندان روم غربی بهقدری از تحولات جهان بیخبر بودند که وقتی سربازان اسلام قسطنطنیه را محاصره کردند، آنها در بارۀ یک مسئله خرافی بحث میکردند که بر سر یک سوزن چند فرشته جای میگیرد!؟
زهد خیالیخون پشهتأثیر توابینطُرفه کوری دوربینِ تیزچشم
+نوشته شده در شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۰ ق.ظ توسط اشرفی
امروز برای بچّههای کلاس گفتم جمالزاده در کشکول خود نوشته است: موشها برای اینکه بتوانند از گزند گربه در امان بمانند، تصمیم گرفتند زنگولهای به گردن او بیاویزند تا هر وقت به آنها نزدیک شد، بگریزند اما به این رأی عمل نشد چون موشی جرأت نکرد زنگوله را به گردن گربه بیندازد. یکی از بچّهها گفت: «موشها میتوانستند زنگوله را به گربه هدیه بدهند»! راست میگفت. چه زنگولهها که هدیه گرفتیم و به گردن خویش آویختیم!
فی جیدها حبل من مسددامن کوتاهخدمت به گرگ
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۷:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
اعظم طالقانی نخستین زنی است که در سال ۱۳۷۶ نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران شده بود. او معتقد بود تعبیر رجال دینی و سیاسی در اصل ۱۱۵ قانون اساسی معادل جنس مرد نیست اما شورای نگهبان کاندیداتوری او را رد کرد.
ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۳۹۵ ساعت ۹:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
در دل و جان خانه کردی عاقبت/ هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی/ وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده/ قصد این ویرانه کردی عاقبت
من تو را مشغول میکردم دلا/ یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بی خویش بردی در حرم/ عقل را بیگانه کردی عاقبت
یا رسولَ الله ستون صبر را/ اُستُن حنّانه کردی عاقبت
شمع عالم بود لطف چارهگر/ شمع را پروانه کردی عاقبت
یک سرم این سوست یک سر سوی تو/ دوسرم چون شانه کردی عاقبت
دانهای بیچاره بودم زیر خاک/ دانه را دردانه کردی عاقبت
دانهای را باغ و بستان ساختی/ خاک را کاشانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر/ مردی و مردانه کردی عاقبت
کاسۀ سر از تو پر از تو تهی/ کاسه را پیمانه کردی عاقبت
جان جانداران سرکش را به علم/ عاشق جانانه کردی عاقبت [
اینجا]
حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت استستون حنّانهمن مناره پر کنم آفاق را
+نوشته شده در جمعه ۳ دی ۱۳۹۵ ساعت ۹:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲ دی ۱۳۹۵ ساعت ۹:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۶:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی