ولی از ترس نتوانم
چغیدنبه آهو میکنی غوغا که بگریز/به تازی میزنی هی بر دویدن
ناصر خسرو شاعری حکیم و نکتهسنج است. از نظر فکر و فلسفه، فوقِ اینگونه اعتراضات است. عقائد مذهبی نیرومندی هم دارد اما در دیوان او اشعاری در این زمینه وجود دارد که یا باید آن را نوعی هزل و شوخی دانست و یا دلال عارف.
برخی از صاحبنظران، مدعیاند که این قصیده، منحول است و از ناصر خسرو نیست.
مرتضی مطهری، عدل الهی، صفحه ۸۲، برداشت آزاد [
اینجا]
مرغکی اندر شکار کرم بود
+نوشته شده در شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی
در رباعیات منسوب به خیام، از اینگونه اشعار فراوان است. همچنانکه قبلا گفتیم این اشعار معلوم نیست که از خیام فیلسوف باشد، آنچه به صورت سؤال یا اعتراض در شعر خیام شاعر عنوان شده است برای خیام فیلسوف حل شده است. لذا این اشعار یا از خیام فیلسوف نیست، و یا جنبه هزلی و سربهسر گذاشتن با متشرعان قشری دارد و یا از نوع " دلال عارف " است.
مرتضی مطهری، عدل الهی، صفحه ۸۰، برداشت آزاد [
اینجا]
کدام خیام؟
+نوشته شده در شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد [
اینجا]
زان خم به عیاری چشیدن میتواند
چون ذوق میدارد كشیدن میتواند [
اینجا]
جوشش درون
+نوشته شده در شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲۴ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱ ق.ظ توسط اشرفی
مو کز بی حاصلانم چون ننالم
نشسته بلبلان با گل بنالند
مو که دور از گلانم چون ننالم [
باباطاهر]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
صحابی پیامبر و از فرماندهان سپاه اسلام در جنگ با ایران بود. در جنگهای بدر و احد شرکت داشت. برخی اهل سنت براساس روایتی او را از عشره مبشره میدانند. او با خلیفه دوم روابط خوبی داشت و از اعضای شورای شش نفره برای تعیین خلیفه سوم بود. پیامبر(ص) میان وی و
سعد بن مُعاذ، پیمان برادری برقرار کرد. در زمان خلافت امام علی(ع) ابتدا بیعت نکرد و پس از بیعت نیز در جنگها حاضر نشد. فرزندش عمر سعد فرمانده سپاه کوفه در واقعه کربلا بود. [
اینجا]
شقشقهسلونی قبل ان تفقدونی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
امام علی(ع) این جمله را بارها بر زبان جاری کرده است. از جمله در ضمن خطبهای بود که با واکنش سعد بن ابی وَقّاص مواجه شد و از علی(ع) پرسید که تعداد موهای سر و محاسنش به چه میزان است. امام علی در پاسخ او گفت در سر تو مویی نیست، جز اینکه در بیخ آن شیطانی ساکن است. همچنین از شهادت امام حسین(ع) بهدست عمر بن سعد فرزند وی خبر داد. [
اینجا]
شقشقه
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۹:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
پس از خطبۀ عقد بین پیامبر اکرم و خدیجۀ کبری، پیامبر از جای برخاست تا با عموی خود ابوطالب بروند. خدیجه گفت: الی بیتک؛ فبیتی بیتک و انا جاریتک؛ به خانه خود وارد شو، خانۀ من خانه توست و من کنیز تو هستم. [
اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
پیامبر اکرم فرمود زنان اهل بهشت چهارنفرند:
مریم بنت عمران
فاطمه بنت رسول الله
خدیجه بنت خویلد
آسیه [
اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
حضرت خدیجه کبری(س) در سال دهم بعثت و دهم ماه مبارک رمضان، بعد از محاصره شعب ابیطالب بر اثر آسیبهایی که بر جسم و جان او وارد شده بود، بنابرقولی در سن ۶۵ سالگی وفات یافت، و در همان سال ابوطالب عموی پیامبر نیز از دنیا رفت. پیامبر بدین جهت آن سال را عام الحزن نامیدند. حضرت خدیجه و ابوطالب در
قبرستان مَعْلاة، معروف به قبرستان ابوطالب، در مکه مکرمه مدفون میباشند. [
اینجا]
نامگذاری مناجات شعبانیه
+نوشته شده در یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
یادآور شهادت امام حسن عسکری و امامت امام زمان علیما السلام است.
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳ ب.ظ توسط اشرفی
شیر و گرگ و روباهی به شکار رفتند. یک گاو و یک بز و یک خرگوش شکار کردند. شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صید شده را تقسیم کند. گرگ گفت: گاوِ وحشی سهمِ شیر، بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه! شیر ناگهان برآشفت که چرا گرگ در محضر شاهانۀ او حرف از منیّت میزند؟ در حالیکه این صیدها فقط با حضور نیرومند شیر حاصل شده است. پنجهای بر او زد و هلاکش کرد. سپس به روباه گفت: تو تقسیم کن! روباه گفت: تقسیم در اینجا معنی ندارد. این گاو، صبحانۀ سلطان است؛ بز کوهی، ناهار سلطان است و خرگوش، شام سلطان است. شیر خوشحال شد و صیدها را به روباه بخشید و گفت: تو روباه نیستی بلکه خودِ منی! [
مولوی]
غیرت الهیهدایای والی ازد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴ ب.ظ توسط اشرفی
وز شور خود بر دف زند سیلی كه مستم [
اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی
پانزده خرداد قیام بود و شانزده خرداد قیامت
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (۳۴) وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (۳۵) وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (۳۶)
خدایا ببخش اگر جز تو کسی را پرستیدم؛ معبود تویی!
غم فراق
+نوشته شده در سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۹:۲ ق.ظ توسط اشرفی
آیت الله مشکینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
امام بزرگوار! مرجع اعظم تقلید شیعیان! رهبر عظیمالشأن مسلمانان! ملجأ و پناه مستضعفان جهان! علیک منّا سلام الله ابداً مابقیت.
امام خمینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
من قبلا از آقای مشکینی گله کنم. ما آنقدری که گرفتار نفس خودمان هستیم کافی است. دیگر مسائلی نفرمایید که در نفوس ما انباشته بشود و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم. دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل کنیم. ما که دستمان به آن بواطن نمیرسد لااقل به این ظواهر عمل کنیم. [
اینجا]
واکنش امام خمینی به سخنان حجازی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی
دو حادثه سبب شده است که اربعین، اربعین باشد: یکی داستان ورود اولین زائر رسمی به زیارت اباعبدالله علیه السلام یعنی روز ورود جابربن عبدالله انصاری از مدینه به کربلا برای زیارت، و دیگر اینکه بطور کلی زیارت حسین بن علی (ع) در این روز مأثور است یعنی این روز، روز زیارت مخصوص اباعبدالله است آمدن جابر به زیارت تربت مقدس اباعبدالله و همچنین سنت زیارت کردن اباعبدالله از دور و نزدیک با زیارات مأثورهای که وارد شده است، همه به منظور پیوند با شهیدان است.
حق و باطل، مرتضی مطهری، صفحه ۶۸، برداشت آزاد [
اینجا]
راه شام به مدينههیچ دانی دوریات با ما چه کرد؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
باید بگوییم سالم باشید.
چون سلامت، مثل صداقت و عدالت اسم است.
نمیگوییم صداقت باشید؛ نمیگوییم عدالت باشید.
قبل از باشید صفت میآید؛ باید بگوییم سالم باشید.
+نوشته شده در یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَتَّى يُحَاذِيَ بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ، ثُمَّ يُكَبِّرُ حَتَّى يَقِرَّ كُلُّ عَظْمٍ فِي مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلًا...
سنن ابی داوود، ابود داوود سجستانی، جلد ۱، صفحه ۱۹۴، برداشت آزاد [
اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
علامه طباطبایی به آیت الله مکارم شیرازی فرمودند: دوست دارم تفسیر المیزان را شما ترجمه کنید. آیت الله مکارم میفرماید من به ایشان عرض کردم. اگر جایی اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه میفرمایید در پاورقی، نظر خودم را بنویسم؟ [
هم رجال و نحن رجال] فرمودند: قبلاً بیایید با من بحث کنید شاید قانع شدید. گفتم: اگر قانع نشدم چه؟ فرمودند: ایرادتان را همراه با جواب من در پاورقی بنویسید و قضاوت را به خوانندگان واگذار کنید. [
اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی
فرض کنید دختر یک خانوادۀ ثروتمند هستید در تبریز … با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بخاطر ادامۀ تحصیل او راهی نجف میشوید. در گرما و غربت شهر نجف، خدا به شما فرزندی میدهد اما میمیرد! فرزند دومت میمیرد؛ فرزند سومت میمیرد. این درحالی است که فقر گریبانتان را گرفته، بهحدی که اسباب خانه را یکییکی میفروشید. حتی رختخواب! بیجهت نیست که علامه فرمودند: نوشتن المیزان را مدیون همسرم هستم.
+نوشته شده در دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای بهراه دَرنـِه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت [
عطار]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
امروزه شما قَلندری را در دراویش و خانقاه میبینید که البته هیچ کدامشان هم قلندر نیستند. فقط اظهار قلندری میکنند. در کتاب طاقدیس آمده است که روزی درویشی بر مرحوم نراقی وارد میشود. ایشان در کاشان از حکما و صاحب مقام و مکنت بود. پذیرایی خوبی از آن درویش میکند. فردا صبح که درویش میخواست برود آقای نراقی میگوید من هم میخواهم با تو بیایم. درویش قبول میکند و با هم چند فرسخ پیاده راه میروند. یک دفعه درویش برآشفته میشود و میگوید کشکولم را در خانه تو جا گذاشتهام. نراقی میگوید: درویش، من وقتی با تو آمدم از همه خدم و حشم و مکنت خود گذشتم؛ تو از کشکولت نمیگذری؟ حالا تو درویش هستی یا من؟! پس قلندری ترک تعلق است، ترک تعلق از امور دنیوی و بیش از همه نجات یافتن از اسارت فکری! مرحوم آشتیانی مردی بود که اسارت فکری نداشت. قلندر بود. آزاد بود. خودش میاندیشید. در فلسفه اسلامی خیلی کار کرد. البته خودش کم نوشت؛ به جز یک کتاب اصلی که تألیف و فکر خودش است اکثر کتابهایش تصحیح بود. کتابهایی را که مرده بود و هیچ کس از آنها خبر نداشت زنده کرد و چاپ کرد. کتابی را که تصحیح میکرد حتی از نویسندهاش بهتر میفهمید.
شب سید جلالالدین آشتیانی در بخارا، سال ۱۳۹۵، دکتر دینانی، برداشت آزاد [
اینجا]
اقبال و احیای فکر دینی
+نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی