لَوْ عَلِمَ أبوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ سیدهاشم حداد ضمیر لقتله را به ابوذر برمیگرداند. یعنی از طرفی ابوذر به سلمان اعتماد داشت، از طرفی هم نمیتوانست علم سلمان را ادراک کند. بنابراین، فشار علم سلمان او را میکشت! ادراک صحیح است نه درک! سید محمد محسن طهرانی، صفحه ۱۵ تا ۲۹، دقیقه ۳۴:۲۲، برداشت آزاد [اینجا] لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللهِ... (حشر ۲۱)
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۷:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
|
بعضى میگویند: جنّ همان میكروب است. در صورتی که جن میکروب نیست. میكروب یک پدیده مادّى است که جن به آن علاقه دارد. چركِ زیرِ ناخن، محل اجتماع میكروب است. خاكروبه، محل اجتماع میكروب است. دستۀ كوزه، محل اجتماع میكروب است. كثافاتِ مَزابل و گلخنهاى حمّام، محل اجتماع میكروب است که جن به آنجا علاقه دارد. معادشناسی، علامه تهرانی، جلد سوم، صفحه ۱۳۶، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱:۲۵ ق.ظ توسط اشرفی
|
کسانی بر پیغمبر منت گذاشتند که ما اسلام آوردیم. پیغمبر فرمود: اسلامتان را به رخ من نکشید. این خداوند است که شما را به نور ایمان هدایت کرد. بنابراین انبیا بر علما منت دارند علما بر شهدا! اگر انبیا نبودند علما نبودند، اگر علما نبودند شهدا نبودند. يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ... (حجرات ۱۷)
خدا را فراموش نکنید که خودتان فراموش میشوید. انسان آفریده شده است تا با عقل الهی زندگی کند. اگر عقل الهی را در خود بمیراند، با عقل حیوانی زندگی میکند. اینجاست که میگویند انسان خودش را فراموش کرده است. دنیا را آباد میکند اما عقبایش خراب میشود. عقلشان در کار دنیا پیچ پیچ عقلشان در کار عقبا هیچ هیچ وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ... (حشر ۱۹)
هریک از حروف مقطعه، مضربی از عدد نوزده در همان سوره است. به عنوان مثال در الم، تعداد هریک از حروف الف ـ لام ـ میم، مضربی از عدد نوزده در سورۀ بقره است. دکتر علی شریعتی میگوید: من کشف بازرگان را دربارۀ قرآن، شبیه کار گالیله، نیوتن و پاستور میدانم. وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره ۲۳)
شصت سال خدمت کرد. در این مدت دشمنان دامها برایش گستردند اما نتوانستند شکارش کنند. عنقا شکار کس نشود دام بازگیر شیخ همچنان خطبه میخواند تا اینکه فرزندان کمتجربهاش را گرفتار کردند. وقتی فرزندت را بگیرند، انگار جانت را گرفتهاند. جماعت این معنا را نفهمید و به امامتش نماز نخواند! شیخ را خانه نشین کرد و خودش محروم شد! سعدی میگوید: ای پسر! به مجرّدِ خیالِ باطل نشاید روی از تربیتِ ناصحان بگردانیدن! دوباره میگوید: نابینا! تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟
با پدر، مادر و برادرش زندگی میکرد. تقدیر این بود که عروس عراقیها بشود. با شوهرش رفت عراق! دیگر کسی از حالش خبر نداشت که نداشت. جنگ ایران و عراق پیش آمد و من اسیر شدم. آنجا به یاد او و خانوادهاش زیاد بودم. هم به فکر عتبۀ عالیه بودم هم به فکر پیدا کردن آسیه! جنگ تمام شد و من آزاد شدم. رفتم دیدن مادرش که در محلۀ ما بود. روی سکوی منزل ایستاده بود. وقتی چشمش به من افتاد چنان ذوقزده شد که دست و پایش را گم کرد. انگار میخواست خودش را از همانجا پایین بیندازد. می بر کف من منه بنه بر دهنم کز مستی تو راه دهان گم کردم با هم نشستیم، چای خوردیم، گفتیم و خندیدیم اما وقتی صحبت آسیه پیش آمد، گریه کرد. حالا دیگر آسیه نه پدر دارد، نه مادر دارد، نه برادر! خدا کند آنها در بهشت آسیه داشته باشند.
خداوند بشارت میدهد به بندگانی که اقوال مختلف را میشنوند و بهترین قول را انتخاب میکنند. احتمالا مراد از قول، هر قولی نیست و مراد از تبعیت، هر تبعیتی نیست بلکه مراد، قول و تبعیتی است که آدمى را بهتر به حق برساند. [اینجا] ...فَبَشِّرْ عِبادِ (۱۷) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ... (زمر ۱۸)
پیغمبرم! اگر در جنگ احد به شما جراحتی رسید در جنگ بدر هم به دشمنانتان آسیب رسید. سنت الهيه بر اين است كه روزگار را دست به دست بین مردم بگرداند تا معلوم شود چه کسی مؤمن است. [اینجا] خدایا در میان آشوب و فتنه و بلا عدهای تو را گم میکنند عدهای پیدا! ما را از بندگان یابندهات قرار ده! إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ... (آل عمران ۱۴۰)
کلمۀ شَقاوت ضد سعادت است. راغب در مفردات میگوید گاهی شقاوت به معنای رنج و تعَب میآید. هر شقاوتی تعَب است اما هر تعَبی شقاوت نیست. [۱] [۲] قبل از وجوب فرائض یومیه، پیغمبر تمام شب را نماز میخواند. گاهی از شدت خستگى روی پنجۀ پا میایستاد، گاهی روی یک پا میایستاد. آنقدر که پاهای مبارکش ورم کرد. خداوند فرمود: پیغمبرم! ما قرآن نازل نکردیم تا خودت را به رنج و تعَب بیندازی! مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ (طه ۲)
قَالَ هِیَ عَصَایَ حرام دارم با مردمان سخن گفتن و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند رهی که آن به سوی توست ترک تاز کنم وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ (طه ۱۷) قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی وَ لِیَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ (طه ۱۸)
این خصلت منافقین است که به مؤمنین میگویند ما با شماییم، به منافقین میگویند با شماییم. عبدالله بن اُبَیْ منافق است. به ابوبکر میگوید مرحبا به یار غار! به عمر میگوید مرحبا به فاروق! به علی بن ابیطالب میگوید مرحبا به پسر عم پیغمبر! وقتی هم با دوستان منافقش خلوت میکند میگوید آنها را مسخره کردم. الله یستهزء بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون! انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد. ظاهر و باطنش یکسان است. اینها مریضاند. فزادهم الله مرضا! وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ... (بقره ۱۴)
بابویه جد اعلای شیخ صدوق است. شیخ در زمان غیبت صغرای امام زمان متولد شد. من لایحضر از آثار اوست. سال ۳۸۱ هجری درگذشت و در قبرستان ابن بابویه شهر ری به خاک سپرده شد. علامه تهرانی میفرمایند پس از هزار سال وقتی قبر او بر اثر سیل شکافته شد، دیدند بدن شیخ همچنان سالم است. من شیخ صدوق را ندیدم اما حسین پیراینده را دیدم. از اسارتگاه تکریت ۱۱ به بعقوبۀ ۱۸ منتقل شد. در اولین روز تبادل اسرا به ضرب گلولۀ عراقیها شهید شد. بدنش را همانجا دفن کردند. پس از ۱۲سال جهت تبادل شهدا وقتی قبر او را شکافتند، دیدند بدن حسین همچنان سالم است.