نکات

موسیقی در تصوف و عرفان

تصوّف، در آغاز تصوف زاهدانه بود. یعنی با حزن و غم بیشتر الفت داشت تا طرب و شادی و فرح!
از ابوسعید ابوالخیر قرن چهارم یا پنجم به بعد شعر و موسیقی و رقص و سَماع وارد تصوف خانقاهی شد.
بعد از بوسعید به غزالی می‌رسیم که تصوف او خائفانه و زاهدانه و فقیهانه بود اما موسیقی را جایز می‌شمارد. او در کتاب احیاء العلوم که در واقع چهل کتاب است، یک کتاب دارد تحت عنوان فی‌السّماع والوجد؛ در آن کتاب فتوا می‌دهد که موسیقی بر اثر حالی که در افراد پدید می‌آورد حکمش عوض می‌شود.
ابوسلیمان دارانی می‌گوید: السَّماع لا یَجعل فی‌القلب، ما لیس فیه؛ بل یُحرِّک ما فی الضمیر
سماع و رقص و موسیقی به دل چیزی نمی‌افزاید بلکه هر چه را که در دل است می‌جنباند و می‌شوراند. غزالی این سخن را قبول می‌کند و فتوای فقیهانۀ خود را بر این می‌گذارد که موسیقی مطلقا حرام نیست بلکه برای کسی که اهواء فاسده داشته باشد حرام است. اما برای عارفانی که دل در هوای عشق حق دارند مستحب بلکه واجب است.
اتفاقا فیض کاشانی که احیاء العلوم را با عنوان اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْإحْیاء تصحیح کرد، این فتوای غزالی را قبول دارد. حتی در احوال او نوشته‌اند ایشان باغی داشت سحرها که بر می‌خاست تا نماز بخواند کنیزکی برایش موسیقی می‌نواخت و او هم همراه با موسیقی نماز شب می‌خواند!
مولوی در قرن هفتم و احمد غزالی (برادر محمّد غزالی) در قرن هشتم، آشکارا به موسیقی روی آوردند.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه چهارم، دقیقه ۴۰، برداشت آزاد
موسیقی سلب اراده می‌کند
حذف سما و وجد از کتاب احیاءالعلوم
حکم موسیقی در تلویزیون
موسیقی در دانشگاه
موسیقی با سروده‌های مولوی
حکم موسیقی سنّتی
انتخاب کلام در موسیقی
لذّت موسیقی و سماع
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی