نکات

ترسم در این دل‌های شب از سینه آهی سرزند

برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی در زند...
آتشفشان است این هوا پیرامن ما نگذری
خصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند...
ما را در این زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پا نهد قفلی مگر بر در زند
وحشی ز بس آزرده‌ام زهر از دهانم می‌چکد
خواهم دلیری کاین زمان خود را بر این خنجر زند [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۴:۷ ق.ظ توسط اشرفی