نکات

آن یکی آمد در یاری بزد

آن یکی آمد در یاری بزد/ گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من؛ گفتش برو هنگام نیست/ بر چنین خوانی مُقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق/ کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر/ در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس، بازگشت/ باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در به‌صد ترس و ادب/ تا بِنجْهد بی‌ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن/ گفت بر در هم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی، ای من درآ/ نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا/ چونک یکتایی درین سوزن درآ
رشته را با سوزن آمد ارتباط/ نیست در خور با جمل سم الخیاط [مولوی]
جز او کسی نیست
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۴:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی