میترسم
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم/ ازآن روزی که اربابم شود بیمار میترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس/ من از خوابیدن منجی درون غار میترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غمِ فرزند/ من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم
همه گویند این جمعه بیا، امّا درنگی کن/ از این که باز عاشورا شود تکرار میترسم
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس/ من از خوابیدن منجی درون غار میترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غمِ فرزند/ من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم
همه گویند این جمعه بیا، امّا درنگی کن/ از این که باز عاشورا شود تکرار میترسم
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۱:۱ ب.ظ توسط اشرفی