از حرمله چه خبر؟
می گوید: از سفر حج که برگشتم مدینه، توی کوچه امام سجاد را دیدم سلام کردم. فرمود کوفه بودی؟ گفتم: نه، مکه بودم. از سی هزار دشمن و قاتل، امام فقط از یک نفر پرسید. نگفت عمر بن سعد، نگفت شمر، نگفت سنان، فرمود حرمله در چه حال است؟ گفتم من می خواستم بیام حج که زنده بود، دیدمش. سرش را بلند کرد اشک ریخت گفت خدایا حرارت آتش و آهن را به او بچشان. منهال تو نمی دانی این یک نفر چه جگری از ما در کربلا سوزاند.
انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه5 برداشت آزاد
سخن امام سجّاد به منهال
انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه5 برداشت آزاد
سخن امام سجّاد به منهال
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی