نکات

شنیدم که روزی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون بایزید
کلاس سوم دبستان که با این شعر آشنا شدم، تمام مدت سال از خودم پرسیدم این چه کسی بوده که با "یزید" از حمام بیرون آمده است!؟ قبل از انقلاب روزنامه کیهان با درج این داستان به بایزید انتقاد کرده بود که تو به جای اینکه گریبان شخصی را بگیری که شهر را آلوده و کثیف می‌کند تازه شکرانه وار دست به سر و صورت خود کشیدی و گفتی این که چیزی نیست من در خور آتشم؟ ببینید در اینجا دو باب اخلاق باز شد یک باب اینکه شما از راه فروتنی به آزار دیگری رضایت بدهی، باب دیگر اینکه از روی همان اخلاق مداری آشکارا اعتراض کنید تا مبادا این کار ناروا همگانی شود.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۷:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی