ذکر مصیبت امام علی(ع)
چون امروز روز عزای امیرالمؤمنین است من چند جملهای در مصیبت آن بزرگوار عرض کنم.
بعد از اینکه امام حسن(ع) نماز را در مسجد خواندند و امیرالمؤمنین هم نماز را نشسته خواندند، حضرت گاهی متمایل میشد به یک طرف که بیفتد اما خودش را نگاه میداشت تا نماز تمام شد. حضرت را بلند کردند به طرف منزل بردند اصحاب شنیدند آن صدایی را که تهدّمت والله ارکان الهدی، قتل علی المرتضی، راوی میگوید مثل روز وفات پیغمبر در شهر بزگ کوفه مردم به طرف مسجد آمدند و گریه کردند. وقتی حضرت را میآوردند امام حسین(ع) نزدیک آمد. در این روایت است که پلکهای حضرت بر اثر گریه مجروح شده بود. امیرالمؤمنین که چشمشان به امام حسین افتاد حضرت را تسلی داد فرمود: حسین من گریه نکن؛ صبر کنید اینها چیزی نیست این حوادث میگذرد. حضرت را داخل منزل آوردند، بردند در آن مصلای حضرت که در آنجا نماز میخواندند فرمود مرا آنجا ببرید برایش بستری گستردند و حضرت را آنجا گذاشتند. اینجا دختران امیرالمؤمنین آمدند زینب و ام کلثوم آمدند نشستند پهلوی حضرت و بنا کردند اشک ریختن. حضرت آنحایی که امام حسن گریه کرد امام حسن را نصیحت کردند و تسلی دادند آنجایی که امام حسین گریه کرد حضرت تسلی دادند و گفتند صبر کن. اما اینجا اشک دخترها را تحمل نکردند میگوید حضرت هم شروع کرد گریه کردن. یا امیرالؤمنین گریه زینبت را اینجا نتوانستی تحمل کنی ...[اینجا]
بعد از اینکه امام حسن(ع) نماز را در مسجد خواندند و امیرالمؤمنین هم نماز را نشسته خواندند، حضرت گاهی متمایل میشد به یک طرف که بیفتد اما خودش را نگاه میداشت تا نماز تمام شد. حضرت را بلند کردند به طرف منزل بردند اصحاب شنیدند آن صدایی را که تهدّمت والله ارکان الهدی، قتل علی المرتضی، راوی میگوید مثل روز وفات پیغمبر در شهر بزگ کوفه مردم به طرف مسجد آمدند و گریه کردند. وقتی حضرت را میآوردند امام حسین(ع) نزدیک آمد. در این روایت است که پلکهای حضرت بر اثر گریه مجروح شده بود. امیرالمؤمنین که چشمشان به امام حسین افتاد حضرت را تسلی داد فرمود: حسین من گریه نکن؛ صبر کنید اینها چیزی نیست این حوادث میگذرد. حضرت را داخل منزل آوردند، بردند در آن مصلای حضرت که در آنجا نماز میخواندند فرمود مرا آنجا ببرید برایش بستری گستردند و حضرت را آنجا گذاشتند. اینجا دختران امیرالمؤمنین آمدند زینب و ام کلثوم آمدند نشستند پهلوی حضرت و بنا کردند اشک ریختن. حضرت آنحایی که امام حسن گریه کرد امام حسن را نصیحت کردند و تسلی دادند آنجایی که امام حسین گریه کرد حضرت تسلی دادند و گفتند صبر کن. اما اینجا اشک دخترها را تحمل نکردند میگوید حضرت هم شروع کرد گریه کردن. یا امیرالؤمنین گریه زینبت را اینجا نتوانستی تحمل کنی ...[اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی