نکات

اظهار وفاداری یاران امام در شب عاشورا

پس از بستگان، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: ما تو را تنها رها کنیم و برویم؟ نه به خدا! من در اینجا هستم تا نیزه‌ام را در سینه دشمنان بشکنم، و تا شمشیر در دست دارم، آنها را با شمشیرم بزنم و اگر بدون اسلحه شدم با پرتاب سنگ با آنها نبرد می‌کنم تا در رکاب تو کشته شوم.
ثُمَّ قَامَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ وَ قَالَ نَحْنُ نُخَلِّيكَ هَكَذَا وَ نَنْصَرِفُ عَنْكَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِكَ هَذَا الْعَدُوُّ لَا وَ اللَّهِ لَا يَرَانِي اللَّهُ أَبَداً وَ أَنَا أَفْعَلُ ذَلِكَ حَتَّى أَكْسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي وَ أُضَارِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمَتُهُ بِيَدِي وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي سِلَاحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ لَمْ أُفَارِقْكَ أَوْ أَمُوتَ مَعَكَ
پس از مسلم، سعید بن عبد اللّه حنفی برخاست و گفت: اگر هفتاد بار در راه تو کشته شوم باز زنده شوم مرا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند از تو جدا نمی‌شوم.
پس از سعید، زهیر بن قین برخاست و گفت: دوست دارم به جای تو هزار بار کشته شوم.
گروهی از یاران امام هم برخاستند و گفتند: ما با دستها و صورتهایمان از تو نگهبانی می‌کنیم، تا پیش روی تو کشته شویم.
در این حال به محمّد بن بشیر حضرمی خبر دادند پسرت در مرز منطقه ری به اسارت دشمن درآمده است. گفت: او و خودم را با خدا حساب می‌کنم.
امام فرمود: تو را از قید بیعت آزاد ساختم، در مورد آزاد نمودن پسرت از اسارت، اقدام کن!
محمد بن بشیر گفت: درندگان مرا زنده بدرّند و بخورند اگر از تو جدا شوم. [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۶:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی