سیاهی لشکر در سپاه عمر سعد
راوی میگوید: مردی را دیدم کور شده بود. پرسیدم چرا چشمانت کور شده است؟ گفت: من روز عاشورا در میان لشکر عمر سعد حاضر بودم. نه نیزهای انداختم. نه شمشیر زدم و نه تیری افکندم؛ بعد از شهادت امام به خانه بازگشتم. شب شد، نماز عشا را خواندم و سپس خوابیدم... خواب دیدم مرا کشان کشان محضر رسول خدا بردند... عرض کردم ای رسول خدا به خدا قسم من نه شمشیر زدم، نه نیزه افکندم و نه تیر انداختم.
فرمود: صَدَقْتَ وَ لَكِنَّكَ كَثَّرْتَ السَّوَادَ
ناگاه تشتی پر از خون دیدم. فرمود: این خون پسرم حسین است. آنگاه از همان خون اندکی بر چشمم کشید، بیدار شدم، دیدم نابینا شدهام [اینجا]
معاونت در ظلم
فرمود: صَدَقْتَ وَ لَكِنَّكَ كَثَّرْتَ السَّوَادَ
ناگاه تشتی پر از خون دیدم. فرمود: این خون پسرم حسین است. آنگاه از همان خون اندکی بر چشمم کشید، بیدار شدم، دیدم نابینا شدهام [اینجا]
معاونت در ظلم
+نوشته شده در سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲:۵۱ ق.ظ توسط اشرفی