گریه های امام سجّاد در فراق شهدای کربلا
یکی از غلامان امام سجّاد روایت کرد روزی آن حضرت به سوی بیابان رفت. من به دنبال او رفتم تا اینکه دیدم آن حضرت بر سنگ سختی به سجده رفت. در کنار او ایستادم، صدای ناله و گریهاش را میشنیدم، شمردم هزار بار در سجده این ذکر را خواند:
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً وَ صِدْقاً
سپس سر از سجده برداشت، دیدم محاسن و صورتش غرق از اشک چشمش بود، عرض کردم: ای مولای من! آیا وقت آن نرسیده که حزن و اندوه تو به پایان برسد؟ فرمود: یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم دوازده پسر داشت، خداوند یکی از آنان را غایب کرد، از اندوه فراق او، موی سرش سفید شد، کمرش خم گشت و نابینا شد. من پیکر پارهپارۀ پدر و هفده نفر از بستگانم را در قتلگاه دیدم، چگونه اندوهم تمام شود؟ [اینجا]
امام سجاد چهل سال گریست
گریههای امام باقر(ع)
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً وَ صِدْقاً
سپس سر از سجده برداشت، دیدم محاسن و صورتش غرق از اشک چشمش بود، عرض کردم: ای مولای من! آیا وقت آن نرسیده که حزن و اندوه تو به پایان برسد؟ فرمود: یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم دوازده پسر داشت، خداوند یکی از آنان را غایب کرد، از اندوه فراق او، موی سرش سفید شد، کمرش خم گشت و نابینا شد. من پیکر پارهپارۀ پدر و هفده نفر از بستگانم را در قتلگاه دیدم، چگونه اندوهم تمام شود؟ [اینجا]
امام سجاد چهل سال گریست
گریههای امام باقر(ع)
+نوشته شده در شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۷:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی