نکات

امام حسین(ع) در روز عاشورا

در روز عاشورا اباعبدالله نقطه‏ای را به عنوان مركز انتخاب كرده بود. يعنی وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا می‏ايستاد و بعد حمله می‏كرد. كسی جرات نكرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد. البته ابتدا چند نفر آمدند جنگيدند ولی آمدن همان‏ و از بين رفتن همان. پسر سعد فرياد زد چه می‏كنيد؟ ان نفس ابيه‏ بين جنبيه اين پسر علی است روح علی در پيكر اوست شما با كی داريد می‏جنگيد؟ با او تن به تن نجنگيد ديگر جنگ تن به تن تمام شد. آن وقت جنگی كه از طرف آنها نامردی بود شروع شد، سنگ پرانی، تيراندازی. جمعيتی در حدود سی هزار نفر می‏خواهند يك‏ نفر را بكشند. از دور ايستاده‏اند تير اندازی می‏كنند يا سنگ می‏پرانند  همين ها وقتی كه اباعبدالله حمله می‏كرد درست مثل يك گله روباه كه از جلوی شير فرار می‏كند فرار می‏كردند ولی حضرت تعقیب را خيلی ادامه نمی‏ داد يعنی نمی‏خواست فاصله‏اش با خيام حرمش زياد شود. غيرت حسين اجازه‏ نمی‏داد كه تا زنده است كسی به اهل بيتش اهانت كند. مقداری كه می جنگید و آنها را دور می‏ساخت، بر می‏گشت، می‏آمد در آن نقطه‏ای كه آن را مركز قرار داده بود. آن نقطه، نقطه‏ای بود كه صدارس به حرم بود يعنی اهل بيت اگر چه حسين را نمی‏ديدند ولی صدايش را می‏ شنيدند. برای اينكه مطمئن باشد زينبش، برای‏ اينكه مطمئن باشد سكينه‏اش، برای اينكه بچه‏هايش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسين هست، وقتی كه می‏آمد در آن نقطه می‏ايستاد آن زبان‏ خشك در آن دهان خشك به حركت در می‏آمد و می‏ گفت « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم »، يعنی اين نيرو از حسين نيست اين خداست كه به‏ حسين نيرو داده است. هم شعار توحيد می‏داد و هم به زينبش خبر می‏داد كه‏ زينب جان! هنوز حسين تو زنده است. به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم كسی حق ندارد بيرون بيايد. لذا همه در داخل خيمه‏ها بودند ابا عبدالله دوبار برای وداع آمدند. يك بار آمدند وداع كردند و رفتند. بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را هم به آن رساندند، در اين هنگام شخصی صدا زد حسين! تو می‏خواهی آب بنوشی؟ ريختند به خيام حرمت. ديگر آب نخورد و برگشت. آمد برای بار دوم با اهل بيتش وداع كرد « ثم ودع اهل بيته ثانيا » چه جمله‏های نورانی ای دارد! رو می‏كند به آنها كه اهل بيت من! مطمئن‏ باشيد كه بعد از من شما اسير می‏شويد، ولی كوشش كنيد كه در مدت‏ اسارتتان يك وقت كوچك ترين تخلفی از وظيفه شرعيتان نكنيد. مبادا كلمه‏ای به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد ولی مطمئن باشيد كه اين، پايان كار دشمن است، اين كار دشمن را از پا در آورد « و اعلموا ان‏ الله منجيكم » بدانيد كه خدا شما را نجات می‏دهد و از ذلت حفظ می‏ كند. اين خيلی حرف است اهل بيت من! شما اسير خواهيد شد ولی حقير و ذليل‏ نخواهيد شد، اسارت شما هم اسارت عزت است. به همين جهت بود كه وقتی‏ در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان می‏دادند، زينب‏ نمی‏گذاشت قبول كنند. اسير بودند ولی هرگز حاضر نشدند خواری را تحمل‏ كنند. شير در زنجير هم كه باشد شير است، روباه آزاد هم كه باشد، روباه است. بار دوم كه امام آمد، اهل بيت خوشحال شدند، دوباره با اباعبدالله خداحافظی كردند. باز به‏ امر ابا عبدالله از خيمه‏ ها بيرون نيامدند. بعد از مدتی يك دفعه باز صدای شيهه اسب اباعبدالله را شنيدند، خيال‏ كردند حسين برای بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خداحافظی كند ولی وقتی بيرون آمدند، اسب بی‏صاحب اباعبدالله را ديدند دور اسب اباعبدالله را گرفتند هر كدام سخنی با اين‏ اسب می‏گويد. طفل عزيز اباعبدالله می‏ گويد ای اسب! هل سقی ابی ام قتل‏ عطشانا من از تو يك سوال می‏ كنم پدرم كه می‏رفت، با لب تشنه رفت، من می‏خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردند يا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند؟ اينجاست كه يك منظره ديگری رخ می‏دهد. « و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا ، فلما راين النساء جوادك‏ مخزيا و ابصرن سرجك ملويأ خرجن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدور لاطمات» جد بزرگوار! اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون‏ نيامدند، اما وقتی كه اسب بی صاحب را ديدند موها را پريشان كردند همه به طرف قتلگاه تو آمدند/حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد دوم، صفحه224 برداشت آزاد 
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳ ق.ظ توسط اشرفی