نکات

هم مباحث میرزای شیرازی

اواخر دست کسی به دامن میرزا نمی‌رسید. در بسته بود فقط خواصی مثل سید محمد فشارکی و میرزا محمدتقی شیرازی خدمت میرزا راه داشتند. روزی شیخی با لباس مندرس آمد و به خادم گفت می‌خواهم میرزا را ببینم. خادم گفت چه می‌گویی؟ گفت به میرزا بگو فلانی آمده! میرزا خودش به استقبال آمد و شیخ را بالا دست خود نشاند و احترام کرد. بعد که رفت، شاگردان میرزا پرسیدند این شیخ که بود؟ دیدند میرزا آه می‌کشد و می‌گوید من آرزویم این است که ثواب تمام درس‌ها و شاگردها و فتواهایم را به دفتر این شیخ منتقل کنند کار این شیخ را به دفتر من منتقل کنند. این آقا هم مباحثۀ من بود یک روز آمد و گفت می‌خواهم بروم در روستای فلان منطقۀ سنّی‌نشین زندگی کنم. گفتم تو با این استعداد آینده مقاماتی داری چرا روستا؟ گفت می‌خواهم بروم؛ رفت و اعلام کرد مردم! من آخوند مکتبی‌ام بچه‌هایتان را بفرستید تا قرآن یاد بدهم پول هم نمی‌خواهم. شب‌ها از نان خشکی که مردم دور می‌ریختند استفاده می‌کرد. بچه‌ها آمدند به مهر علی تربیت شدند و پدر مادرها را عوض کردند.
آیت الله وحید خراسانی، برداشت آزاد [اینجا]
و ما كان المؤمنون لينفروا كافّة
عقد مادرش را هم بخوان
اعزام مبلّغ به ژاپن
+نوشته شده در چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۳:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی