نکات

مولوی در تشییع جنازه فرزند

علاءالدین، پسر بزرگ مولوی بود. گویا به لحاظ طریقت و شریعت چندان همراهی و موافقت با پدر نداشت. فقیه متشرّعی بود و طریقت پدر را مثل بسیاری از فقیهان آن عصر، نمی‌پسندید. فی‌المثل مولوی تدریس را کنار گذاشت و اهتمام بلیغی نسبت به فقه نکرد. یا رسم سماع در پیش گرفته و به موسیقی اهمیت داد و می‌رقصد و چنین و چنان! این‌ها برای متشرّعانِ زمانه، مطلقا پذیرفتنی نبود و فقط بخاطر شخصیت مولوی در مقابل او سکوت می‌کردند و چیزی نمی‌گفتند اگر کس دیگری بود خاک خانه او را به توبره کشیده بودند و صدبار او را دفن کرده بودند.
ظاهرا کدورت دیگری هم علاءالدین از پدر داشت. نوشته‌اند کیمیاخاتون که در حرم مولوی بود، دختر همسر دوم مولوی بود که پس از وفات همسر اول به خانۀ او آمده بود. این کیمیاخاتونِ جوان را علاءالدین می‌خواست اما مولوی به شمس تبریزی داد. به همین دلیل هم شکرآبی میان شمس و علاءالدین شده بود. وقتی علاءالدین از دنیا رفت، مولوی بر سر تشییع جنازۀ او نرفت؛ بر سر مزار او نرفت؛ شارحان و مورخان نوشته اند که این دو علت داشت: بعضی‌ها گفته‌اند که چون از او مکدّر بود؛ بعضی‌ها هم نوشته‌اند نه! از فرط غمناکی و اندوه نرفت.
سروش، شرح مثنوی، دفتر نخست، جلسه اول، دقیقه ۴۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی