نکات

خاتمیت در بیان اقبال

اقبال لاهوری فقط به نبوت فکر نمی‌کرد مهم‌تر از او خاتمیت نبوت بود که برای اقبال خیلی مهم بود. می‌گوید اهمیت نبوت وقت به اوج خود رسد به خاتمه خود هم رسیده است یعنی پایان او پایان کمالی او بود به نهایت کمال خودش رسید و دیگر ادامه پیدا نکرد حرف اصلیش این است که اصلا نبوت باید خاتمت پیدا کند آدمیان برای همیشه نباید از پستان آسمان شیر بنوشند از این به بعد یعنی پس از پایان نبوت آدمیان باید به خودشان و به عقل خودشان متکی شوند آن عصا دیگر باید فرو بیندازند و با پای خودشان راه بروند دست به زانو خودشان بگیرند خاتم النبیین برای این می‌آید که به آدمیان بگوید شما دیگر از آسمان بی‌نیاز شده اید تا کنون باید شما را هل می دادند تا حرکت کنید حالا دیگر راه افتادید حالا دیگر از بچگی بیرون آمده‌اید به بلوغ رسیده‌اید دیگر دوباره پیامبر آمدن معنا ندارد. پیامبران نقش خودشان را بازی کردند سهم خودشان را ادا کردند از این به بعد شما باید پیامبر خودتان بشوید.
غزلی بر سر سنگ قبر اقبال حک شده است که در آن این بیت آمده است:
چراغ خویش بر افروختم که دست کلیم در این زمانه
نهان در آستین کردند کلیم که دستش چراغ بود [اقبال]
چنان که در معجزات او آمده است وقتی دست خود را بیرون می آورد مثل چراغ می‌درخشید؛ می‌گوید در این زمانه دیگر چراغ کلیم فروغی ندارد در آستین رفته است من چراغ خودم را روشن کرده‌ام.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۴۹:۱۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی