جبر و اختیار اقبال لاهوری
اقبال دریافت که تصوف پیشین ما، تصوف سنتی ما بیش از اینکه متمایل به اختیار باشد متمایل به جبر است. آدمی را تبدیل به قطرهای در یک دریای بزرگ میکند تبدیل به ذرهای میکند که در دل یک مغناطیس عظیم افتاده است و از خود قدرت جنبش ندارد و به همین سبب همه جا دعوت به رخوت و رکود میکند و آدمی را در این جهان هیچکاره میداند برای اینکه او را از دل این مغناطیس جبرآور بیرون بکشد ترجیح اقبال لاهوری بر این است که آدمی خودیتی دارد استقلالی دارد اختیاری دارد و در زیر سایه خداوند بی نهایتی قرار دارد که بخشی از عظمت خداوند را میگیرد و از آن خود میکند و لذا خدای روی زمین میشود به جای اینکه به صفر برسد، نفی بشود، زائل و فانی بشود، ارتفاع پیدا میکند و به درجه خدایی میرسد. آدمی در سایه تجلی خداوند نه تنها محو نمیشود بلکه روشن میشود خودش هم خورشید صفت میشود این نور را میگیرد و از سوی دیگر میتاباند و بنابراین سهمی و نصیبی و مدخلیتی در روشنگری دارد.
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۱۶:۵۰، برداشت آزاد
انسان عالم کبیر است
سروش، اقبال لاهوری و مهدویت، دقیقه ۱۶:۵۰، برداشت آزاد
انسان عالم کبیر است
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۹:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی