نکات

بیماری خانوادگی ملّا عبّاس تربتی

نخست پدرم مبتلا گشت. نمی‌دانم به تیفوئید بود یا تیفوس؛ بعد از آن من و خواهر بزرگ‌تر از خودم و در آخر کودک خردسالی داشتیم که فوت کرد. فقط مادرم سالم ماند. بعدها دکتر ضیاء برای من نقل کرد که روزی به عیادت مرحوم حاج آخوند رفتم. مبلغی پول نقره که شخص معروفی به من داده بود تا برایش بیاورم، کنار بستر ایشان گذاشتم. پرسیدند این چیست؟ گفتم برای مصارف این چند بیمار به آن احتیاج است. پرسیدند چه کسی داده است؟ گفتم فلانی؛ اشک از چشمش جاری شد و گفت: در این قحطی که مردم از گرسنگی می‌میرند، این آدم عروسی راه انداخت و از مشهد مطرب زنانه آورد. مبلغ‌ها صرف عرق و شراب کرد و به خورد این مردم مسلمان داد. من حاضرم بمیرم و از چنین کسانی نوشدارو نگیرم.
فضیلت های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۸۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی