عشق مستسقی است مستسقی طلب
عشق مستسقی است مستسقی طلب/در پی هم این و آن چون روز و شب
روز بر شب عاشق است و مضطر است/چون ببینی شب بر او عاشقتر است...
این گرفته پای آن آن گوش این/این بر آن مدهوش و آن بیهوشِ این...
در دل عاشق به جز معشوق نیست/در میانشان فارق و فاروق نیست...
هیچ کس با خویش زر غبا نمود؟/هیچ کس با خود به نوبت یار بود؟...
با چنان رحمت که دارد شاه هش/بیضرورت چون بگوید نفس کش!؟ [مولوی]
تشنگان گر آب جویند در جهان
میان عاشق و معشوق رمزی است
روز بر شب عاشق است و مضطر است/چون ببینی شب بر او عاشقتر است...
این گرفته پای آن آن گوش این/این بر آن مدهوش و آن بیهوشِ این...
در دل عاشق به جز معشوق نیست/در میانشان فارق و فاروق نیست...
هیچ کس با خویش زر غبا نمود؟/هیچ کس با خود به نوبت یار بود؟...
با چنان رحمت که دارد شاه هش/بیضرورت چون بگوید نفس کش!؟ [مولوی]
تشنگان گر آب جویند در جهان
میان عاشق و معشوق رمزی است
+نوشته شده در جمعه ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی