میدان ندادن به اندوه
عزیز من! دیروز باز نزدیک غروب دیدمت که غمزده بودی، من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمیکنم، چرا که میدانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمیکند. امّا میدان دادن به آن را هرگز نمیپذیرم. هر قدر به غم میدان بدهی، میدان میطلبد. هر قدر در برابرش کوتاه بیایی قد میکشد. غم عقب نمینشیند مگر آن که به عقب برانیاش و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده میشود، و بیاعتبار و ناانسان. من مثل تو میدانم که در جهانی اینگونه دردمند، بیدردی آنکس که میتواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد. یک بیدردی ددمنشانه است و بی غیرتیست و بی آبرویی و اسباب سرافکندگی انسان. آنگونه شاد بودن هرگز به معنای خوشبخت بودن نیست، بل فقط به معنای نداشتن قدرت تفکّر است و احساس و ادراک. و با این همه گفتم که برای شفا دادن جهانی این چنین دردمند طبیب حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید. چشم بیماران به نگاه مادران و طبیبان است. اگر در اعماق آن حتّی لبخندی محو ببیند نیروی بالندگیشان چندین برابر میشود.
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم، صفحه ۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی