صفای زردشتی
وقتی مسجد اعظم قم را میساختند، قرار شد چاه آبی حفر کنند. معلوم شد شرکتی در خیابان سعدی تهران قرار دارد که مدیریت آن با آقای جمشید یگانگی زردشتی است. آقای بروجردی فرمود: زردشتی باشد، چه اشکالی دارد؟ قرارداد بستند و کار انجام شد. هنگام تسویه حساب، آقای جمشید یگانگی گفته بود مایل است با آقای بروجردی ملاقات کند. در ملاقات، آقای بروجردی از ایشان تشکر کرد ولی آقای یگانگی خواهش کرد که اجازه دهید من هم در ثواب این مسجد شریک باشم و پولی بابت کار دریافت نکنم. آقای بروجردی هم قبول کرد.
در همین حال یکی از حاضرین به آقای بروجردی گفت: آقا به ایشان بفرمایید مسلمان شود. آقای بروجردی آنقدر ناراحت شد که صورت و گوشهایش قرمز شده بود. آقای یگانگی هم سرش را زیر انداخته و ساکت بود. آقای بروجردی فرمود: دعا میکنم خدا از این صفا و اخلاص ایشان به ما هم عنایت فرماید. [اینجا]
صفای سفره
در همین حال یکی از حاضرین به آقای بروجردی گفت: آقا به ایشان بفرمایید مسلمان شود. آقای بروجردی آنقدر ناراحت شد که صورت و گوشهایش قرمز شده بود. آقای یگانگی هم سرش را زیر انداخته و ساکت بود. آقای بروجردی فرمود: دعا میکنم خدا از این صفا و اخلاص ایشان به ما هم عنایت فرماید. [اینجا]
صفای سفره
+نوشته شده در دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی