قدیمان خود را بیفزای قدر
قدیمان خود را بیفزای قدر/ که هرگز نیاید ز پرورده غدر
چو خدمتگزاریت گردد کهُن/ حق سالیانش فرامش مکن
گر او را هَرم[پیری] دست خدمت ببست/ تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور دم در کشید/ چو خسرو به رسمش قلم در کشید [سعدی]
دقیقاً حقوق بازنشستگی را میگوید. رسم یعنی حقوق؛ به مواجب ماهیانه رسوم میگفتند. شاپور پسر خسرو بود. به خسرو نامهای نوشت که جوانیام را خرج تو کردم حالا وقت پیری فراموشم نکن! اما زمانی مرد که خسرو مواجبش را قطع کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۵۴:۵۵، برداشت آزاد
در اسلام بازنشستگی نداریم
چو خدمتگزاریت گردد کهُن/ حق سالیانش فرامش مکن
گر او را هَرم[پیری] دست خدمت ببست/ تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور دم در کشید/ چو خسرو به رسمش قلم در کشید [سعدی]
دقیقاً حقوق بازنشستگی را میگوید. رسم یعنی حقوق؛ به مواجب ماهیانه رسوم میگفتند. شاپور پسر خسرو بود. به خسرو نامهای نوشت که جوانیام را خرج تو کردم حالا وقت پیری فراموشم نکن! اما زمانی مرد که خسرو مواجبش را قطع کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۵۴:۵۵، برداشت آزاد
در اسلام بازنشستگی نداریم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی