نکات

مارگیر و اژدها

مارگیری رفت سویِ کوهسار/ تا بگیرد او به افسون‌هاش مار [۹۷۶]
مارگیر اندر زمستانِ شدید/ مار می‌جُست، اژدهایی مُرده دید [۹۹۷]
آدمی کوهی است، چون مفتون شود؟/ کوه اندر مار، حیران چون شود؟ [۹۹۹]
صد هزاران مار و کُه حیران اوست/ او چرا حیران شدست و ماردوست [۱۰۰۲]
مارگیر، آن اژدها را برگرفت/ سویِ بغداد آمد از بهرِ شگفت [۱۰۰۳]
او ز سرماها و برف افسرده بود/ زنده بود و شکلِ مُرده می‌نمود [۱۰۰۷]
عالَم افسرده است و، نامِ او جماد/ جامد افسرده بوَد ای اوستاد [۱۰۰۸]
چون عصایِ موسی اینجا مار شد/ عقل را از ساکنان اِخبار شد [۱۰۱۰]
مُرده زین سواند و، زان سو زنده‌اند/ خامُش اینجا، وان طرف گوینده‌اند [۱۰۱۲]
خاک انسان، کوه و آهن داوود، باد سلیمان، دریای موسی، ماه پیامبر،
آتش ابراهیم
، خاک قارون، ستون حنانه، سنگ پیامبر، کوه یحیی، همگی جامدند.
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم[هوشیار]/ با شما نامحرمان ما خامُشیم [۱۰۱۹]
چون شما سوی جمادی می‌روید/ محرم جان جمادات چون شوید؟ [۱۰۲۰]
این سخن پایان ندارد مارگیر/ می‌کشید آن مار را با صد زَحیر [۱۰۲۹]
جمع آمد صد هزاران خام ریش/ صیدِ او گشته چو او از ابلهی‌اش [۱۰۳۳]
آفتابِ گرمسیرش گرم کرد/ رفت از اعضایِ او اَخلاطِ سرد [۱۰۴۲]
بندها بگسست و بیرون شد ز زیر/ اژدهایی زشت، غُرّان همچو شیر [۱۰۴۷]
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را/ سهل باشد خون‌خوری حَجّاج را [۱۰۵۱]
نَفْس اژدرهاست او کی مُرده است؟/ از غم و بی آلتی افسرده است [۱۰۵۳]
لاف شیخی در جهان انداخته
ستون حنّانه
مبارزه با نفس کار خواص است
عوامل کنترل غرایز انسان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی