نکات

حقوق سلطان محمود به ایاز

امیرانِ سلطان محمود گلایه کردند که چرا به ایاز به اندازۀ سی امیر مقرری می‌دهی؟ سلطان جوابی نداد تا اینکه روزی برای شکار با سی تن از اُمَرا به صحرا رفتند. از دور کاروانی دیدند؛ به یکی از امیران گفت: برو ببین از کجا می‌آیند؟ او به شتاب رفت و بازگشت و گفت: از شهر ری؛ سلطان گفت: به کجا می‌روند؟ گفت: نمی‌دانم! سلطان به امیر دیگری دستور داد که برود و بپرسد به کجا می‌روند؟ او هم رفت و بازگشت و گفت: به یمن؛ سلطان پرسید: چه متاعی دارند؟ گفت: نمی‌دانم! سلطان امیر دیگری فرستاد تا از کاروان بپرسد. او هم رفت و بازگشت و گفت: کاسه‌های سفالی؛ سلطان پرسید: چه موقع از ری خارج شده‌اند‌؟ گفت نمی‌دانم! به امیر دیگری دستور داد که برود و بپرسد. آن امیر رفت و بازگشت و گفت: هفتم رجب؛ سلطان پرسید: نرخ اجناس در ری چگونه است؟ گفت نمی‌دانم! بدین ترتیب سی امیر را فرستاد تا سی سؤال پرسیدند. آنگاه گفت: روزی با ایاز برای شکار به صحرا آمدیم؛ از دور کاروانی دیدیم؛ به ایاز گفتم برو و بپرس از کجا می‌آیند. ایاز رفت، سی سؤال پرسید و بازگشت! [مولوی]
رفتگری نوعی مجازات است
+نوشته شده در یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی