دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن؛ که گفتهاند هر که دست از جان بشوید آنچه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نمانَد گریز/دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید چه میگوید؟ یکی از وزرای نیکمحضر گفت: ای خداوند همی گوید: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز براستی سخن گفتن! این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ وی پسندیدهتر آمد مرا زین راست که تو گفتی؛ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این در خبثی؛ و خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز [سعدی]
مزاج گويی یا مصلحت گویی؟
بهانه گیری انگلستان از سعدی
وقت ضرورت چو نمانَد گریز/دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید چه میگوید؟ یکی از وزرای نیکمحضر گفت: ای خداوند همی گوید: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز براستی سخن گفتن! این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ وی پسندیدهتر آمد مرا زین راست که تو گفتی؛ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این در خبثی؛ و خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز [سعدی]
مزاج گويی یا مصلحت گویی؟
بهانه گیری انگلستان از سعدی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی