عالمی از غم او محزون شد
عالمى از غم او محزون شد/ حضرت فاطمه بس دل خون شد
زين مصيبت همه اشباه رجال/ به على شكوه كنان پر ز ملال
همه گفتند كه گشتيم ملول/ بس كه ناليده در اين شهر بتول
نيست گر پيرو قانون زهرا/ مردم آزارىِ اين شهر چرا؟
همه گفتند بگو با زهرا/ روزها گريه كند يا شبها
گفت گر اشك نريزم چه كنم؟/ با عدو گر نستيزم چه كنم؟
چون سخن از شرر آهم رفت/ بر سر قبر عمو خواهم رفت
تا بگويم ستم ظالم را/ میزنم ناله بنىهاشم را
صبح، زهرا چو ز يثرب مىرفت/ رجعتش تا دم مغرب مىرفت
گريه بانگى است كه عالمگير است/ گريه گر گريه بود شمشير است
گریه بانگی است که عالمگیر است
زين مصيبت همه اشباه رجال/ به على شكوه كنان پر ز ملال
همه گفتند كه گشتيم ملول/ بس كه ناليده در اين شهر بتول
نيست گر پيرو قانون زهرا/ مردم آزارىِ اين شهر چرا؟
همه گفتند بگو با زهرا/ روزها گريه كند يا شبها
گفت گر اشك نريزم چه كنم؟/ با عدو گر نستيزم چه كنم؟
چون سخن از شرر آهم رفت/ بر سر قبر عمو خواهم رفت
تا بگويم ستم ظالم را/ میزنم ناله بنىهاشم را
صبح، زهرا چو ز يثرب مىرفت/ رجعتش تا دم مغرب مىرفت
گريه بانگى است كه عالمگير است/ گريه گر گريه بود شمشير است
گریه بانگی است که عالمگیر است
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی