رئیسان با چاکران
عارفی گفت: رفتم در گلخنی تا دلم بگشايد که گريزگاه بعضی اولياء بوده است. ديدم رئيس گلخن را شاگردی بود ميان بسته کار میکرد و اوش میگفت اين بکن و آن بکن. او چست کار میکرد. گلخنتاب را خوش آمد از چستی او در فرمان برداری. گفت: آری همچنين چست باش. اگر تو پيوسته چالاک باشی و ادب نگاه داری مقام خود به تو دهم و تو را به جای خود نشانم. مرا خنده گرفت و عقدۀ من بگشاد. ديدم رئيسان اين عالم را همه بدين صفتند با چاکران خود!
مولوی، گزیده فیه ما فیه، صفحه۸۱، برداشت آزاد
مولوی، گزیده فیه ما فیه، صفحه۸۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی