نکات

آمده‌ام آدم شوم

ملک التجار تبریزی فقط یک پسر داشت. او را از تبریز به نجف برد تا نزد آخوند ملاحسین‌قلی همدانی برد تا عالم شود. مرحوم آخوند پرسید: برای چه آمده‌ای؟ گفت: آمده‌ام آدم شوم. آخوند زمزمه کرد: آمده‌ام آدم شوم؛ آدم؛ آدم...
مقداری پول به او داد تا از مغازۀ سبزی‌فروشی، سبزی بخرد. رفت اما خجالت می‌کشید داخل مغازه برود. سعی صفا و مروه‌ای کرد و وارد شد. سبزی خرید و برگشت. مرحوم آخوند فرمودند: چرا از ورود امساک کردی؟ در و دیوار مانع دیدن ما نمی‌شود. اگر می‌خواهی آدم شوی باید این‌ها را کنار بگذاری. گفت: چشم! شد میرزا جواد ملکی تبریزی!
ترجمه المراقبات، دکتر کریم فیضی، صفحه ۱۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی