نکات

دوستی داشتم غواص

با هم اسیر شدیم. گفت: یکی از غواص‌ها داشت غرق می‌شد. رفتم نجاتش بدهم؛ نتوانستم. داشتیم دوتایی غرق می‌شدیم. ناچار شدم خودم را کنار بکشم. او غرق شد، من اسیر شدم. گفتم ای نامرد! خجالت کشید. دوباره گفتم: من هم بودم همین کار را می‌کردم.
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۴:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی