نکات

آمده‌ام نعلی به پایم بزنید

اولین بار بود که می‌خواستم خدمت مرحوم سیدهاشم حداد مشرف شوم. در کربلا نشانی ایشان را گرفتم. گفتند: بیرون از شهر دکانی دارد و نعلبندی می‌کند. رفتم تا پیدایش کردم. در محوطه‌ای حدود هزار متر، دکۀ کوچکی داشت و آهنگری می‌کرد. آهن گداخته را از کوره بیرون می‌آورد، روی سندان می‌گذاشت، چکش می‌زد، نعل درست می‌کرد و به پای ستوران می‌زد. سلام کردم و گفتم: آمده‌‌ام تا نعلی هم به پای من بزنید. انگشت سبابه را روی بینی‌اش گذاشت، یعنی هیس! چای ریخت و خوردم. شاگردش را برای کاری بازار فرستاد. گفت: این حرف‌ها را نباید جلوی شاگردم بزنید. او از این مسائل بی‌بهره است. نشانی منزلشان را دادند و نماز ظهر خدمتشان رسیدم.
روح مجرد، علامه تهرانی، صفحه ۲۶، برداشت آزاد [اینجا]
خلوت از اغیار باید نی ز یار
+نوشته شده در چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی