نکات

ناگهان پرده از جلوی چشمم کنار رفت

تلاش کردم دستم به ولیّ كاملی برسد؛ اما پیدا نکردم. تنها و بیچاره و مضطر ماندم. سر به بیابان و كوه‌های اطراف قم گذاشتم، صبح‌ها می‌رفتم و عصرها برمی‌گشتم تا اینكه پس از چهل پنجاه روز تضرّع و توسّل وقتی اضطرار و بیچارگی‌ام به اوج رسید و خواب و خوراك را از من گرفت، ناگهان پرده‌ها از جلوی چشمم کنار رفت.
+نوشته شده در یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲ ساعت ۶:۶ ق.ظ توسط اشرفی