شب عملیات
تیربار دشمن به شدت کار میکرد. فرمانده صدا زد آرپیجیزن خاموشش کند. داشتی خرج راکت را میبستی که تیر دشمن به خرج اصابت کرد و در دستت آتش گرفت. دست و صورت و گردنت سوخت. آتش به کولهات افتاد. خاموش کردی. فردای آن شب تشنه و گرسنه بودی. رفتی سر جنازۀ یکی از شهدا شاید چیزی پیدا کنی و سد رمق کنی؛ اما عراقی پایت را نشانه گرفت و احتمالا با گرینوف زد.
+نوشته شده در جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی