برگشت نارنجک
من و تو پشت خاکریز دشمن مجروح بودیم. ناگهان سرباز عراقی با هیکل ناهموارش روی خاکریز ظاهر شد. ضامن نارنجک را کشید و جلوی ما انداخت. تو نارنجک را برداشتی و به سمت خودش انداختی! وقتی اسیر شدم، از سرباز عراقی پرسیدم: کسی از برگشت نارنجک صدمه ندید. خندید و گفت: نه!
+نوشته شده در یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی