پهلوی شکافته
فبل از عملیات باران باریده بود. ناچار شدیم به جای پوتین چکمه بپوشیم. کف سنگر گِل بود. جایی برای نشستن نبود. از سرپا ایستادن کلافه بودیم. وارد عملیات که شدیم، تو شهید شدی، من مجروح! سینهخیز به سویت آمدم تا با آب درون قمقهات رفع عطش کنم یا با کنسرو موجود در کولهات سدّ رمق کنم؛ اما دیدم ترکش پهلویت را شکافته است.
+نوشته شده در دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی