درایت اسلامپور
رفقا در ملحق بعقوبه جلسه داشتند. باطنی، عبادینیا، رحمان، جعفر، عبدالکریم و اسلامپور! من هم در صف نعال نشسته بودم. یکی از اسرا، پیرمردِ سادۀ خوش قلبی بود که وقتی عراقیها او را میزدند، میگفت: جان صدام نزنید! عراقیها فکر میکردند به صدام ناسزا میگوید؛ بیشتر میزدند! پیرمرد آمد و در جلسه نشست. کسی مانع حضور او نشد تا دلش نشکند. اسلامپور درایت به خرج داد. خودش را از شرکت در جلسه محروم کرد. موضوعی با او مطرح کرد و تا آخر جلسه سرگرم شدند.
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی میکند
اسارت اسلامپور
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی میکند
اسارت اسلامپور
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۵:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی