آآآ یادم آمد
در بیمارستان صلاح الدین تکریت بستری بودیم. حالا من میتوانستم راه بروم؛ اما تو سنگ کلیه داشتی. خون ادرار میکردی و داد میزدی. به پیشانیات ترکش خورده بود. به سختی چیزی بهیادت میآمد. مشکلات گوارشی هم به آن اضافه شد. هرچه پرسیدیم کجایت درد میکند؟ گفتی: نمیدانم! آن روز محل زخم ماهیچۀ پایم را نشانت دادم. گفتم: اینجا بر اثر عفونت ترکید و چرک بیرون زد. یکباره گفتی: آآآ یادم آمد. آنگاه پزشک تجویز کرد و من پرستاری کردم.
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۶:۷ ب.ظ توسط اشرفی