از جنگل قرق تا علیآباد
محمد به همراه جانباز با تعدادی از عزیزان برای استقبال به جنگل قرق آمده بودند. شنیده بودند مجروحم اما جزئیات را نمیدانستند. به همین دلیل محمد در مواجهۀ اول با احتیاط بغلم کرد. چقدر آرامبخش بود! خواست در راه رفتن کمکم کند اما من میتوانستم راه بروم. برایم لباس آورده بودند. پوشیدم و با ماشین سپاه به سوی علیآباد حرکت کردیم. به علیآباد که رسیدیم بچههای سپاه توصیه کردند در میدان شهر سخرانی کنم. مردم هیجانی داشتند من سخن گفتم و مردم تکبیر...
+نوشته شده در یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۰ ب.ظ توسط اشرفی